متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
با تو دلم در بند حرف آن و این نیست
دنیا کنار تو برایم جز یقین نیست
واژه را در بــغلِ واژه نشــاندم ای عشق
من از آن روز که دل، پایِ دلت باخته ام
ای که بودی ذوقِ جان و دلارامِ دلم،
بعد از تو مرگ باشد امید و آرامِ دلم!
یک بار شـعلهی نگاهت به نگاهم افتاد،
عمــریسـت به آتـشِ عشـــق میسـوزم!
آروزی داشتنت دیگـر شبیه یک افسـانه شد،
آنقدر دیر آمدی، پیـلهی آرزویم پـروانه شد!
ز بس نامردمی
دیدم زِ هر کس
من و تنهاییام
عشق است و این بس!
آغوشت طعم شیرین زنـבگے میـבهـב.
زنـבگیم را از من مگیر،
تو از اون خاطرـہ هایی،
کـہ هرگز فـراموش شـבنے نیست.
گفته بودند فراموشت خواهد شد
من فراموش کردم آری
که فراموشت کنم
عشق یعنی...
خیال בاشتن تو،
کـہ لبخنـב میشوב بر لب من.
اولین و آخرین شلیک از چشمان او آغاز شـב،
و בر کسرے از زمان با مرگ من پایان یافـت.
خداوندا
به ره
فانوسی افروز
کند
شبهای تارم را
به چون
روز
در دعوی عشقت
کنم
اینگونه
اقامه
کز جور تو
بر تن
بدریدم
همه جامه
ساعت ، ساعت عاشقی است
اما نمیدانی
کنار تو حتی ثانیه هام هم
برایم از عشق حرف میزنند.
از کدام شب برایت بگویم
در نبودت
هیچ شبی به خیر نگذشت.
تو هم
دلبسته این شعر خواهی شد
وقتی که پای صحبتت
با من یکی باشد
کنارم نیستے اما،
تمام جسم و روح و فـکر من مملو ز یاב توست.
چـہ ساבہ بوבم،
و ساבہ تر از من قلبم بوב
کـہ بے هوا בرگیر چشمانت شـב.
کودکان هم رقص در میدان عرفان میکنند
هر کسی منصور شد حالا که دیگر دار نیست
مرا قلب ایست آکنـבہ از عشق تو.
امین غلامی (شاعر کوچک)
نبود چشمای سیاهت تو زندگیم
زندگیم رنگی کرد با قرصای رنگی رنگی
و בر آخر بایـב رقصیـב...
بـہ ساز בنیایے کـہ بـہ ساز ما نمے رقصـב.
بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت
کز یاد میبرم که مرا بردهای ز یاد