متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
قصد رفتن کرده ای اما نبر با خود دلم.
دل من در ته چشمان سیاهت به دام افتاده.
قلب خود گم کرده ام در لابه لای چشم تو.
هر چه میگردم نمیدانم کجا افتاده است.
کاش میشد...
تپش قلب من و چشم سیاه تو،
به هم ربط نداشت.
"آتش و پروانه"
تو شُعلهای بیقرار،
و من پروانهای که هیچ هراسی از سوختن ندارد...
پدر، ستون استوار خانه، سایهای بلند که در پسِ خستگیهایش، عشق را بیصدا معنا میکند.
صبر هم گویی خجالت می کشد در پیش دل
غــم چـــرا از روزهـــایم کم نــمی گردی بگو
خاطرات چشم تو،
باعث بارش چشم من و این حال پریشانیِ ماست.
کاش میشد تپش قلب من و
چشم سیاه تو به هم ربط نداشت.
نذر کردم که چون آیی،
باغِ جهانِ را پُر کنم
از نرگسهایِ دل فریب ..!
هر بار که گفتم گذشت
گرفتار دیگری شدم،
زندگی گذشت ندارد،
آمده ام که هی مبتلا شوم..!
دریافتم کآن حضورِ عظیم،
سرابِ آبیست
در کویرِ دل !
پنجره ی اتاقم را
مثل خودم معتاد کردهام،
معتادِ انتظار..!
بیا با هم بسازیم این جهان را.
جهانی که به میل هیچکس نیست.
آنهایی
که از جنسِ عشق نیستند
همواره آن را
بر صلیبِ غربت
کشیده اند
از عشق نغمه ای بس در گوشِ دل صبا را
تا جان به پای جـانان یک لحظه او سپارد
دیری اســت که تابیده به دل عشقِ نگاری
چون روشنی و نور پس از ظلمتِ شب ها
باران
به خاکم می بارد
جز چند لانه استخوان پرنده
حرفی
برای روییدن ندارم