متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
به گردابی در افتادم که از آن ناگزیری نیست
مرا تا مرز نابودی کِشد امواج موهایت
عشق اگر از چشم تو آغاز گردد.
به رسوا شدنش می ارزد.
لعنت به هوایی که...
آرامش آغوش مان را ندید و طوفانی شد.
نگران من نباش.
چیزی جز دلتنگی تو مرا از پا نخواهد انداخت.
دگر راهی برای دل نمانده، تو را باید بی وقفانه بوسید.
بخشش را از نبودنت آموختم.
که باران شد و بر خاطر من بارید.
انگار نبودنت تمامی ندارد.
خسته نشده ای از این همه نبودن.
کاش پایان این همه نبودن ها.
بودن اجباری بود در بغلم.
بهار باشـב و باراט
تو نباشے
بهار بـہ چـہ کار ایـב..
پرانتز باز کن دستانِ مهرت را برای من
که تا احساس گیرم، از صفای بیکرانِ تو
درونِ دستهایت، زندگی دارد، سرورِ دل
تمامِ حسّ جان مانده، میانِ بازوانِ تو
عسل میریزد از: شهدِ لبانت، در پگاهِ مهر
چه شوری دارد آن، گلبوسه از: شیرینلبانِ تو
میانِ جدولِ سرشار، از گلواژههایی ناب
معمّای محبّت، میشود حل، با بیانِ تو
اگر روزی بمانم، در جنونِ معنی مهرت
شود تعبیر، نبضِ جان، به دستِ مهربانِ تو
کتابی ناب را مانَد، دل و، ژرفای احساست
وَ میآموزد عشقی پاک، فرهنگِ زبانِ تو
به گوشم میرسد، با شور، آوازی جنونآمیز
سراسر، موجِ جان است آن، صدای نغمهخوانِ تو
دلت با دستگاهِ مهربانیها، هماهنگ است
سرودِ مهر میخواند، نوای بس، روانِ تو
درونِ عشق، میسوزد، سراپای وجودِ من
جنونِ شوق میجوشد، میانِ بازوانِ تو
دوباره، عشق جاری شد، میانِ من؛ میانِ تو
سرای بیقراری شد، نهانِ من؛ نهانِ تو
مدتها بود
مرده بودم،
فقط
کسی نبود
چهارپایه را
به وقت مرگم
هل بدهد
اشک هایم بر زخم هایم می بارند و زخم هایم خون گریه میکنند...