سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دنیا ، بازیچه نیست، خیال نیست، اندیشه است، در ذهن دخترکی که پر پروانه را فوت می کندحجت اله حبیبی...
فرقی ندارد چند ساله باشیم. همه مان یک دانه دختر کوچولوی سرتق تخس بدبین اما مهربان و عاشق توی خودمان داریم که دلش بند بهانه ست. که فکرش وسط همه دردهای ریز و درشت توی جمله " چی بپوشم؟ " گیر کرده باشد.همه ما خاطره داریم از پا کردن کفش پاشنه تق تقی و مالیدن قرمزترین ماتیک مادر به سرتاپایمان و کجکی کوتاه کردن چتری خودمان یا عروسکمان و لاک زدن ناخن های توی گوشت رفته اش.آشناییم با دختر کوچولویی که گاه اشک ریخته و گاه پایش را روی زمین کوبید...
من اماخواستمتا دخترک بازیگوش و خرمی باشمکه بی توجه به لب گزیدگی مردم این شهرجسارت را خرج قدم های کوچک، اما محکم و پایداری کنم که مزه شیرینی پرواز، بر صحرای پهناور را برایم به ارمغان می آورد...پس کوله ام را خالی کردم، از پچ پچ خاله زنک های کوچه بازاری و اجازه دادم تا پرستو های مهاجر همراهیم کنند....
غرق در خواب طنین ناله های زنانه اش سکوت مرگبار شب را می شکست ، روتختی یاسی رنگ را چنگ می زد و در خود می پیچید !کلمات نامفهومی را زمزمه می کرد کلماتی لبریز از التماس ...عرق های ریز و درشت از پیشانی اش می چکید و هق هقش با تیک تاک ساعت هماهنگ شده بوددر آنی از لحظه بر جای نشست قفسه سینه اش به تندی عقب و جلو می رفت سینه اش خس خس می کرد . کشان کشان خودش و به در کشویی تراس رساند انگشتان باریک و لرزانش در را لمس کرد سرش را پایین انداخت و مدتی بی حر...
گونی های سیمان می دانندچرا کارگرِ کارخانهصورت دخترک خودش را نوازش نمی کند! (زانا کوردستانی)...
پاییز دخترَکیست با گیس های بافتهشده به رنگ سبز ، قامتی دلربا که بهانتظار معشوق ایستاده است وهر ساعت نبود معشوق موییزرد می شود و از درخت گیسویشبه زمین می افتدپاییز دخترکیست درست شبیه من...لیلا قهرمانی آرمینا...
جهان دوست دارد ، دخترکان ، با گیسوانِ عطر شبنم و لب های خندان در آن ، عاشق باشند ... جهان هیچ آدمی را غمگین نمی خواهد ! بیا گیسوانت را شانه کنم دخترک ...خدا ، مهربان تر از رهگذران خیابان هاست ! خدا مهربان تر از ماست .. . و عشق و آرامش ،...
تا اوسره شببجه ره نقشه ببافته کورکیصوه سر گومابوسته گورپیتا آن سوی شب/برای برنج نقشه بافت دخترک/صبح دم گم شد پل...
رقصِ ردپای آهنگین نو عروسِ خون بس به روی تکه بلورین های منجمدِ زمین ، دل های سنگ گونه ی تماشاچیان را به وجد می آورد!دخترک شروع به رقص کرد ، ریتم آهنگ و پاشنه کفش های الماس کاریِ دخترک با هم هارمونی خاصی ایجاد کرده بود...همهمه ، همهمه ی آوازچیان و پیانیست های متبحر و گاه و بی گاه صدای شوق و ذوق بیش از میزانِ تماشاچیان آن مجلس بود.ریتم آهنگ تندتر شد.قطعه زیبایی از پیانیست نامدار ،مهدی وجدانی ، به نام جایی برای ابدیت سالن را در دست گرف...
دخترکم! زیباترین تولد ها، آنهایی است که در رویا برای کسی می گیریم که عاشقانه دوستش داریم. تو بهترین دلیل برای زندگی من هستی. تولدت مبارک دخترم....
برای آن که. . .برای آن که کفشی به پا کند،دخترک روح اش را فروخت،اما ،چه خنده آور است، خدایا!منی که همانند آن فرومایه،فریبکارانه اندیشه ام را می فروشمسربلند ومغرورمی بالم که نویسنده ام....
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت : او یقینا پی معشوق خودش می اید… پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود : مطمئنا پشیمان شده برمیگردد… عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز…!!...
دوستت دارمخیلی آرامخیلی نرمخیلی با حسرتمانند دخترکی کهاز پشت شیشه ی مغازهعروسک زیبایی را دوست دارد...
دخترک از صبح خوشحال است و دف می زند، از روز ابری و غمگین دیروز رسیده به روز آفتابی و پر نور امروز بالاخره تمام شد...