متن پایان تلخ

دل نبند که تهش تلخیه..

عشق چون شرابی سرکش در رگ‌هایم دوید، و من، سرمست این رؤیای پژمرده، به خوابی ابدی فرو رفتم.

انتقام، غذایی است که بهتر است سرد سرو شود.

او که از عشق فقط تَن خواهد!
بودَنش، حَتم گسستن خواهد

تهمت نالایقی بر ما زدی، رفتی قبول
در پی لایق برو ما هم تماشایش کنیم

داستانک «صاحبخانه»
همه آنها را دعوت کرد آن هم با هزار ترفند و چرب زبانی تا قدم رنجه بفرمایند و این دعوت را به فال نیک بگیرند که برای آنها هدیه‌های بسیار زیادی در نظر گرفته و آنها هم که گویی غافلگیر شده باشند به سرعت سوار مرکب‌های خود شدند...

اگر בر عشق (اבب و احترام )و (توجه و راست گویی )متقابل نباشـב سرانجامے نـבارב..
همانا کـہ اבب عطر آבمیست..

نهنگی دید مرگش را اما دل را به ساحل زد
من از پایان خود آگاهم اما دوستت دارم

زندگی به پایان خط رسیده دوست من
کمی مرورش کن
زندگی فقط آن نیست که بنشینی و لی لی حو ضک بازی کنی
باور کن رمان فضولیت به چاپ هفتاد رسیده

لطفا به فکر نوشتن رمان توبه باش

پایان تلخ
غصه های قصه مادر

فرشته ی مرگ

یک پایان تلخ بهتراز تلخی بی پایان است

دوست داشتنت را می‌گذارم برای کلافگی‌هایم
برای وقتی که آخرین شماره‌ی دفترچه تلفنم جواب نمی‌دهد
می‌گذارمش برای وقتی ک هیچ گوشی برای شنیدن ندارم
برای آخرین قطار که رفته است
برای هق هق شبانه
برای پایانِ تلخِ یک رمانِ عاشقانه
برای هرچه اخبارِ بد که می‌شنوم
برای تمامِ نا امیدی‌های...