شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
نذر کرده امزمستان باشدتو باشىبرف بباردومنچاى ِتازه بیاورم......
اولین برف …هجوم نیمی از کلاس به سمت پنجره...
برف ها آب می شوندبهار اماکبک ها را سربلند نمی کند...
رفت...بیهوده برف می آیدآسمان دیر قند می ساید...
شهرِ بی حوصله ام باز به حرف آمده استبه خیابان بزن ای دوست که برف آمده است!...
دوباره آمدی ای فرصتِ سپید! ای برف! که ناامیدی و غفلت سیاهمان نکنند...
مهربانی مانند برف استهمه ی آنچه را که میپوشاند زیبا میکند....
زمستان است و بیشتر از برف دلتنگی می بارد....
یلدا رسد ز کوچه ی دی با ردای برفتاجی نهاده بر سرش از یخ، خدای برف...
می بارد برف بر بام خیالمقندیل می بندد انتظار از سوز آه...
سرتاسر باغ گیلاس ها در برف ، کابوس زن بیوه...
از تو تنها، وصف دیدارت نصیب ما شدهبرف تجریش است و سوزش می رسد پایین شهر...
برفحاصل عشق بازیابر هاستوباراناشکِ شوقِ رسیدنآن ها...
برفشعری ست سپیدکه بی هیچ وزنیبه دل می نشیند...
باز آسمان به پنجره ها برف می زندانگار از نوازش تو حرف می زند...
خزان آمد و دلبری کرد و در فکر کوچمهیا شو ای دل برای زمستان و برف...
ای خوش آن نقاش بی همتا که با برف سفیدهر طرف رنگی زَند، نقشی کِشَد، طرحی جدید...
و هر بار دیدنت رادوست تر دارمدرست مثل بارشاولین برف....
امروز حواسِ شهر،پرتِ برف استحواسِ من اماهنوز، درگیر گرمیدستان توست......
مثل شب به ماه گرما به خورشید زمستان به برف ببین !من هم به تو می آیم...
نعمت فقط برف و باران نیستگاهی خدا رفیقی نازل می کند، زلال تر از باران...
بیا بمانیم!پاییز دل ش برف می خواهدبرگ ها را نگه داریم...
به جای بوسه های تو به روی گونه هام برفه دروغه لیلی ومجنون تموم قصه ها حرفه...
باران صبحگاهیشد برفنشان عشق آسمان ستبه زمینعاشقان یاد گیریدعاشقی را...
سرزده باش!مثل برفی در اول آذر؛ذوق مرگم کنبا آمدنت.......
برفی سنگین نشستدرختی زیبا شددرختی شکست...
ای برف! ای الهه ی دواربر این همه زنگار سپیدی ببار......
می بوسمت در برفسرخ و عمیق و ژرفبا عشق و طولانیدور از حدیث و حرف...
برف گرفته ماه من،کنار من قدم بزنحال مرا کمی بپرس،از تو که کم نمی شود...
پروردگارا...آرامش را همچون دانه های برفبر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار...
جز روزگار منهمه چیز را سفید کرده برف...
از آمدنت گیجم و شاد و متحیّرتو فرض بکن برف ببارد عسلویه ......
دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو،برف و کولاک زده راه خراب است نرو...!...
برفآمدنت را به تاخیرانداخته بودو اکنون کروناکی به من میرسی؟...
کافیست تو باشیمن می شوم برفمی شوم باران کنارت می مانم...
برف آشفته/ میبارد درونمپشت ِپنجره/ یخ میزند/تنهایی...
سالروز تولد قشنگت را با رقص سفید برف ها همچون سفیدی دلتبر اسمان قلبمان جشن می گیریم و صمیمانه فصل شکفتنت را تبریک می گوییم...
اب میشود/برف/تا دامنههای خانه هم اگر ببارد/دوباره/بنفشههای کنارِپرچین/امدن بهار را/ مژدگانی میدهند....
درخت شمشاد را دوست دارمکه سبز وسر پا درون برفبه انتظار نشسته است برای بهار...
بوسه برفکوه را بههم ریختبوسه بارانزمین را غرق کردتو بیرون نیابرف و باران رابه گردن تو می اندازند... !...
جُز روزگارِ مَنهمه چیز راسفید کرده برف......
برف می بارد ، به آخر خیابان رسیده امپشت سرم را نگاه می کنم و رد پای تنهایی ام را می ببینمکه از دور دست ها شروع شده است...
ماه نمایان/کاش نخواند امشب ستاره/برف برهنه...
آسان آب شدممثل آخرین برف اسفند،در بازوان تو....
برف همان دوستت دارم های باران استکه روی دستان سرد ابرها باد کرده است...
تو این هوای برفی فقط تو می چسبی عشقم...
وقتی تو نیستی درآب و آینه هیچ نقش می بندد برف، سیاه میبارد بهار حرفی، برای گفتن ندارد...
طلوع صبحگاهت به شادابی بارانو روزت به سفیدی برف زمستان...
برف میبارد و همه خوشحالند و من غمگین...دارد رد پاهایت را می پوشاند برف!...
شهر را برف و بوران برده است اما مرا چشم های تو...