متن احساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسی
نمیدانم همه ی هنرمندان مثل من هستند یا من زیادی احساسی هستم .!!!آنقدر احساسی که وقتی قلمو را برمیدارم تمامی ناراحتی و غم هایم از یادم میرود .!! دلم غرق در نقاشی میشود خالی از هر کینه ای .!!چقدر لذت بخش است این حال و این زمان .🦋🦋دلارام امینی🦋🦋
امشب با شب های قبل،
عجیب فرق داشت...
دلم برای بودنت، تنگ شده بود!
برای آن روزهایی که با بوسه های پی در
پی، مرا شیفته ی خود میکردی...
شاعر می شدی تا با شعرهایت،
حال دل غمگینم را بهبود بخشی!
برای روزهایی که وقتی غم داشتم،
تو با آغوشت...
روزی خاطره ای میشوم
دور و پنهان
در گوشه ای از ذهن ها
که فقط با یادآوری اش
میتوان لبخند زد
ولی نه میتوان داشت،نه خواست،نه بوسید
آری همان روزی که دیر است
حال دلم خوب نیست...
منم و یک فنجان چای...
تکیه داده ام ،
به پشتیِ قدیمیِ قرمز اتاق...
چند بیتی شعر سروده ام
از برق چشمانش...
از سکوت پر از رضایتش...
صدای کلاغ های سرگردان
بر فراز آسمان خانه
خبر از اتفاق غریبی می داد.
اتفاق افتاد...
آن هم چه...
خوب میشی ، زخم هات پانسمان میشن،
خنده هات برمیگردن، اشکات پاک میشن،
سبز سبز میشی، بوی امید دوباره توی تنت
جا خوش میکنه، حالت جوری خوب میشه
که همه آرزو میکنن کاش جزوی از تو بودن
تو دوباره بدون درد نفس میکشی،
سر پا میشی، قوی تر میشی و...
تا آمدی احساس راهم یادم آوردی
عطر وشمیم یاس را هم یادم آوردی
تا خواستم شعری بخوانم با خیال تو
آن لحظه ی حساس را هم یادم آوردی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
زندگی ، بالا وپایین دارد
آنقدر که گاهی سَرَم گیج میرود
اما من! اما من!
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ می کنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ می شوند.
اشک باران
روزگارم
صفحه ی شطرنج است
و من آن شاه عاشقی که
با هر نگاه سرد تو
کیش می شوم
این بار که آمدی
به مرگ تدریجی ام پایان بده
بگو دوستم نداری و
مرا مات کن
مجید رفیع زاد
بودنهایی هست که روزها وماه ها ازنبودنشان میگذرد
امابرق نگاهشان خنده روی لبشان عطرتنشان همیشه گوشه دلت سوسو میزند ..
این بودن دلیلش هنراوست ...
جمعه ها
مشتاق یک نفسم از تو
لمس حضورت
و کافه ای برای سخن گفتن دست هایمان
حواسم پرت موسیقی صدایت شود
و پرت نگاهی سرشار از نور عشق
بیا که در کنارت
همین حواس پرتی هاست
که تمام دلتنگی غروب جمعه را
ریشه کن می کند
مجید رفیع زاد
زمین گیرم کرد دلتنگی
کسی نیست خاک دلم را بتکاند
تنهایم ؛
و این تنهایی است که هر شب
قصه ی مشتی خاک
و قلبی پاک را روایت می کند
چه زجری می کشد گوشم
که هر شب می شنود با ماه
قصه ی خاک و دل و
سوز جدایی...
هیچوقت اجازه نده که کینه با بدست گرفتن قدرت معاهده صلح تاریخ را به چالش بکشد
همه چیز را به مهربانی واگذار کن آری مهربانی بهترین سفیر صلح جهان است
نویسنده عطیه چک نژادیان
زن ها مثل گنجشک هستند!
گنجشک ها خیلی سخت نزدیک می شوند!
اگر و اگر؛
محبت، صداقت، صمیمیت و غیرتت را
مومنانه نثارشان کنی، با تو می مانند!
و عاشقانه با بغضت، می سوزند!
با تبسمت، زیبا می شوند!
حتی اگر سهمت از جهان، حصیری باشد در کویری دور
همان...
میان نوشته هایم
سه نقطه
مدفن حرف هایی بود
که هرگز به زبان نیاوردم
تو نیز نخواندی
نه از نگاهم
نه از سه نقطه هایی که
عشق را
فریاد می زدند
مجید رفیع زاد
هوای نبودنت
همیشه سرد است
حتی عصر تابستان ؛
میان کوچه های عشق
جای قدم هایت خالی است
بودنت به قلبم
همیشه چنگ می زند
بیا که بیش از این مرا
طاقت انتظار نیست
مجید رفیع زاد