متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
به آواز دل انگیز قناری
خزانی را بود هر نو بهاری
چه خوش باشد که با بذر محبت
گل لبخند بر لبها بکاری
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
لبخند توای مادر همواره مسیحایی ست
هم مظهر عشق است و هم مظهر زیبایی ست
دامان پر ازمهرت چون دشت شقایق هاست..
ای سبز ترین دامن. دشتت چه تماشاییست!!
با ذکر و دعای تو آسوده دلم مادر..
زیرا که در اذکارت انگیزه و گیراییست..
تو هاله ی خورشیدی درخویش بپوشانم...
هر زمان محروم از چشم عدالت می شوم
بین این نامردمی ها بد قضاوت می شوم
می کشد آتش به جانم غصه ها بی اختیار
وقتی آزرده دل از بخل جماعت می شوم
کارد وقتی هم نفس با استخوانم می شود
ضرب در دلبستگی ها ، بی نهایت می شوم...
ای آنکه چشمان قشنگت رنگ دریاست
هم ساحل آرامش و هم دشت رویاست
مغرور زیبایم غزل جان گیرد از تو
جانا. غزال چشم تو. روح غزلهاست
پیشم بمان و با دل من عاشقی کن
چون بی تو دل افسرده و غمگین وتنهاست
با من بمان و عشق را نجوا کن...
بغیر ازعاشقی مادر دراین دنیا گناهت نیست
تو یی شیرین ترازشیرین وفرهادی گواهت نیست
بخوان مادر برای من دوباره لای لای از عشق
که جز عشق وصفا چیزی درآن سوز صدایت نیست
تویی ساقی تویی ساغر تویی زیباترین باور
برای من بهشتی بهتر از دست دعایت نیست
بخوان از عشق...
میخواستند از او نماند یک نشانی
غافل از این که تا ابد زهرا است زهرا
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
چون آسمان که نور چشمش آفتاب است
خورشید زهرا سهم چشم بوتراب است
روزی به باب خانه اش گل پیرهن داشت
روزی علی در خانه یاس و یاسمن داشت
آن خانه که پر بود از عطر گل یاس
لبریز بود از سجده های سبز احساس
آن خانه که مهمان او...
ای فاطمه ای زینت عرش معبود
در وصف تو حق آیه ی تطهیر سرود
دردانه ی پیغمبر و هم شان علی
ناموس خدایی و زما بر تو درود
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
لبخند بزن که زندگی شیرین است
بیچاره دلی که خسته و غمگین است
هرلحظه برایت از خدا میخواهم
عاشق بشوی که بهترین آیین است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
لبخند بزن که زندگی شیرین است
بیچاره دلی که خسته و غمگین است
هرلحظه برایت از خدا میخواهم
عاشق بشوی که عاشقی شیرین است
بانوی کاشانی
غمت خوش آمده بر دل تو گویی صاحب خانه ست
که هر جا بنگرم نامت انیس قلب دیوانه ست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
کار دشواری ست عاشق بودن و دلدادگی
دل سپردن پای عشقی با تمام سادگی
شور شیرین میزند دل موقع دیدار او
کوه کن باشی دلت هم میشود بیمار او
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دل دادم و دل داد
صد ناله و فریاد
من در پی او زار
او در پی آزار
از دست خدا داد
کاین چهره به تو داد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
صبا ز حال پریشان ما خبر دارد
بگو که گوشه چشمی به ما بگرداند
ز دوری رخ جانان به لب رسیده جان
بگو دعا کند ای جان دعا اثر دارد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
غم دل با تو بگویم که خریدار منی
تو شفابخش دل عاشق بیمار منی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
نذر کردم گر دوباره قسمتم گردد نجف
یک شب جمعه بگیرم ختم ذکر یا علی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
یا فاطمه ای شفیعه ی هر دوسرا
حورایی وانسیه ای و خیر نسا
ای سوره ی کوثر سبب بود ونبود
هرگز نتوان وصف تو در شعر سرود
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
یا فاطمه ای شفیعه ی هر دوسرا
حورایی وانسیه ای و خیر نسا
ای سوره ی کوثر سبب بود ونبود
وصف تو چگونه بر زبان آریم ما
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
تو فاطمه ای زینت عرش معبود
ای آیه ی تطهیر خدا یاس کبود
دردانه ی پیغمبر و هم کفو علی
پروانه مگر جای تو در آتش بود
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
مادر که ازدنیا نباید سیر باشد
در عنفوان زندگانی پیر باشد.
هجده بهار از عمر زیبایش گذشته
گل میشود از بوستان دلگیر باشد؟
در راه رفتن دست بر زانو بگیرد
چون کشتی طوفان زده پهلو بگیرد
درهر نفس ذکر لبانش یاعلی بود
زهرا که از مولا نباید رو بگیرد
با...
وداع نکرده جدا میشوم من از کویت
از آیه های وداع تا همیشه بیزارم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
حضرت زهرا س شهادت
طلیعه فاطمیه
باز هم دل، بی قرار روضهٔ مادر شده
باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده
بازهم آتش به جان ما رسیده از دری
کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده
حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط
آتشی کز...
در کنارم تا همیشه جایت ای گُل خالی است
جایِ دیگر روزگارِ تو اگر چه عالی است
غُصه دارد هیبتی که تن از آن لرزد، ولی
مثلِ غولِ قصه ها این دیو هم پوشالی است
تا که بودی زندگی رنگین کمان عشق بود
طرح بی جانش کنون مانندِ نقش قالی...