متن تنها
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنها
تنهای تنها..
هم جدا از دیگران..
هم جدا از خود...
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ،
ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯽ ﻟﺮﺯﺩ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺧﻢ ﮐﻨﺪ،
ﻫﻔﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ،
ﮔﺎﻣﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ .
ﺍحساس ﻗﺪﺭﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﮔﺎﻫﯽ...
چه تنهاست تنم
که شب ها
سایه ام او را به آغوش می گیرد...
چه تنهاتر است سایه ام
کجاست سایه اش؟!
که او را در آغوش بگیرد...
سید عرفان جوکار جمالی
ببار ای چشم
چون باران و از دل پاک کن
غم را
که تنگ است روزگار دل
و چون خشکیده باغی
آه می ماند
و دنیایی
دریغا
مرگ لبخند است
ببار ای چشم
چون باران
سیاه است دفتر ایام من آری
که هر سطرش پر از درد است
چه بیگانه...
شبی سرد است
شبی تاریک
از آن شبهای غمباری
که دل
بی تاب در آن است
و چشمی خیس
از باریدنِ غمها
نه یاری این میان باشد
نه غمخواری
نه دلخواهی
نه حتی دستِ پرمهری
سکوتِ مطلقی جاریست
می جوید نگاهم
آشنای یاری
بیا بنگر! که تنهایم
و روزم همچو...
امشب دوباره
می زند شانه
دلم با بی قراری
زلف غم را
گویی که جز غم
نیست مرا همراه و هم خانه
در قامت صبرم
نمی گنجد نبودت
حتی ندارد آسمان یک تک ستاره
نیلوفر تنها منم
که در دل تاریک یک مرداب
امشب
نگاهش خیس بارانی است
بادصبا
کاش وقتی تنها روی نیمکت خیس پارک نشسته ام گلی برایم بیاوری
تنها یک شاخه
تا همه بدانند با یک گل هم بهار می شود
تنها مانده ام
مانند غزلی که بی قافیه ی عشق مانده است
مانند بیدی که دیگر با هر بادی میلرزد و میشکند
شده ام آسمان بی مهتاب
شده ام رنجور و گستاخ و تنها طلبم یک چیز است
آرزوی آفتاب آرزوی نوری از سمت تاریکی
میخواهم پیدا کنم عزیزم را...
یه جاده باشه .!!یه ماشین زیر پات .!بزنی به جاده .تک و تنها .بدور از همه کس بدور از همه چیز تک و تنها بری جایی که سکوت محض باشه بدون فکر و خیال بدون دغدغه چند روز برای خودت باشی ...!!چه رویای قشنگی🌱 🌱دلارام امینی🌱🌱
تنها بودن سخت است !
نه سخت نیست . (خیلی سخته )
منم میدونستم سخت نیست
منم قبلا فک میکردم سخت نیست ..
حاضرم تموم غم هایی که دوست داری رو یک تَنه گردن بگیرم ،
اما لحظه ای احساس نکنی که هیچ چیز خوب نیست،
ببین تو حق داری خسته بشی ،
کم بیاری ،
داد بزنی ،
گریه کنی ،
زجه بزنی ،
اما حق نداری حس کنی هیچی بدرد نمیخوره....
بی تو منم تنها ترین تنهای بی کس
بیا بانوی من ، به فریاد ، دلم رس
بیا تو هر چه می گویی لایقم من
به چشمانت بگو عاشق کشی بس
-
جانم به لب رسیده آتش به شب کشیده ست
شب را برای عشقی دیگر به تب کشیده ست
من مانده ام و تنها در این شب و سیاهی
تنها و بی کسم من آتش به لب رسیده ست...
فرزند نیمدور
بخوان ای بلبل مستان
بخوان بر سنگ کوهستان
منم من
باغبان باغ انگورم
بیا انگور هایم خوشه کردن
به یاد کودکی هایم که میرفتم به زیر تاک
می خوردم
بخور از آب انگورم...
چه شیرین است شراب هم در کنارش یار دیرین است
منم من
باغبان باغ انگورم...