متن خدا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خدا
[تفنگ]
تفنگ نمی دانست،
شکارچی نمی دانست،
پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد،
خدا که می دانست!
نمی دانست...؟!
◇ برگردان به کُردی:
تفەنگ نه ێزانست،
راوچیش نەێزانست،
وا پەلەور بۆ جوچکەکانی چێشتی ئەبرد،
خودا خۆ ئەیزانەست!
نەێزانست؟!
شعر: حسین پناهی
برگردان: زانا کوردستانی
گر قضاوت کرده ام این بنده را اغماض کن
دست از ما برمَکش عزت به ما اعطا کن
بینشم ناچیز و والایی کلامِ حقِ توست
حکم و فرمان با اراده اختیارش دستِ توست
« إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ »
حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست
آیه ۵۸...
بگذارید شب را زنده نگه دارم. مرا با نوشته ها، ساز ملایم، سکوت مطلق و شبِ بی پایانم؛تنها بگذارید. جدایمان نکنید.
او بیشتر از هر کس دیگری؛ با روحم آشناست. سال هاست که در وجودش زیسته ام. من با او شاد و پر از آرامشم.
به درک و شعور او...
توکل کردن یعنی امید ب خدا
چه دعایی کنمت بهتر ازین...؟
که خدا پنجره ی باز اتاقت باشد
عشق محتاج نگاهت باشد
عقل لبریز زبانت باشد
و دلت وصل خدایت باشد
در حوالی ما خدا است
المیرا پناهی درین کبود(نویسنده)
برایت من چقد کردم تلاشی
ز آدم ها چه دیدم جز خراشی
چه حاصل شد از آن هایی که بودن
هزاران تن رها کردم تو باشی
خدا چه قشنگ با بنده هاش حرف میزنه
هر گاه دلت شکست خودت را ناراحت نکن
بغض نکن،گریه نکن ،اه نکش،روزو شبت را خراب نکن،نشکن ،نزن،فریاد نکش،پریشون نباش،…
خودت را ناراحت نکن..
نفرین نکن..
من خدای تو هستم عدالت قانون من است
درست همان لحظه که انتظارش را نداری برای...
از اولین حروف بردن نامت هنگام تعلیم سوره ی حمد در کودکی تا آوردن نامت برروی دفتر مشق کلاس اول و تا امروز که نام اعظمت را برای حمد بهترین جلوه ات از عشق می نویسم
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام او که مهربانی اش تمامی ندارد
این تطاول...
وقت اذان
وقت
از آن می گویم
ولاغیر
خطاب به خواهر و برادر کوچکترم:عزیزانم، من از شما بزرگتر هستم و زندگی در این دنیا را چندسالی زودتر از شما تجربه کرده ام، پس راهی را که درآن قدم می گذارید، قبلا پیموده ام، شما در طول زندگی تان بیشترین ارتباط را با پدر و مادرتان خواهید داشت، پدر...
فکرم درگیر است، درگیرِ خودمان!
ما آدم ها موجودات عجیب و غریبی هستیم روحمان ظرفیت نامحدودی برای خوب بودن و بد بودن دارد، گاه آنقدر پاک و بی آلایش می شویم که از فرشته بودن فقط دوبال را کم داریم و گاه آنقدر گناه کار و رذل می شویم که...
زنی که با صدای آب ماهی میشود
و تصویر جنگل قناری اش می کند بر شاخسار
زنی که با ترانه ها همسرایی می کند
مانوس است با شعر با لبخند با عشق با عرفان
و با خودش ، با خودش....
و نمی ترسد از گذر بی رحم عمر
زنی که...
کاسه صبرم آن قدر پر شد
سنگین شد
که افتاد و شکست....
خدایا می شود دستت را به من بدهی؟
می شود ازین پس دستت، پیمانه صبرم شود؟
می شود حالا که غم تنیده بر سلول سلول تنم،
دردهایم را در پیمانه ات بریزم و تو آن ها را چاره...
یک روح بلندپرواز در حال گفتگو با خداست. او در باغی سرسبز و پر رنگ، به آسمان نگاه می کند و از آنجا انتظار جواب می کشد. او با لباس قرمزش، مانند یک گل سرخ، در میان برگ های سبز و قرمز، برجسته و متفاوت است. او شاید دنبال یک...