متن دلتنگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگ
جانا ! من از دردِ نهانم می نویسم
از درد با اشک نهانم می نویسم
از سردیِ پاییز و از داغ غمِ یار
هر نیمه شب از عمقِ جانم می نویسم
پژمرده ، باغ و گلشن دل از دو رویی
دلتنگم از بی همزبانی می نویسم
چندیست بی خویشم چو...
به تو
هر روز و شب و ثانیه می اندیشم
به تو ای بوی بهار
به تو ای باعث خندیدن گل در گلزار
می دود
عشق تو در چشم ترم
بی خبر اما تو
از دل شعله ورم
شده این دل طوفان
و نگاهم نگران
و به لب لبخندم
همچو...
دلم ، لبریز از عشق و جنون است
کجایی؟ بی تو چشمم لاله گون است
چنان ، دلتنگِ دیدارِ تو هستم
که از این حجم غم دل ، خونِ خون است
-بادصبا
به دیدارم بیا ! دلتنگم امشب
به مانند صبا ، دلتنگم امشب
زدی آتش ، دلِ دیوانه ام را
ز دوری، بی وفا! دلتنگم امشب
-بادصبا
دلتنگ فاصله ای هستم که در لحظه ها پنهان شدند .
دلم تنگ است و دلگیرم/
همش با عشق درگیرم/
بمونی پیشِ من خوبه/
نباشی،ساده میمیرم/
دلم دریایی از درده/
ببین رخساره ام زرده/
نمیدونی که این دوری ت/
چه ها با قلبِ من کرده/
شدم زخمیِ عشقِ تو/
شدم اواره و تنها/
چقد بی کَس شدن درده/
ببین بی تو...
خبرت هست که بی رویِ تو آرامم نیست/
نفسی هست ولی هیچ دل آرامم نیست/
خبرت هست که دلتنگِ نگاهت شده ام؟/
چندسالی ست که من چشم به راهت شده ام/
شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است.
دلتنگ که شدی پیش ِ من بیا،
کمی غصه هست باهم میخوریم.
یکی اینجا بدون تو ،دلش تنگ است
واینجا بین یک دنیا ،چه بی رنگ است
تمام لحظه های بی تو بودن را
به عودی می زند امابدآهنگ است
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارد
در کوچه هایش با هوایت غرق دردم
این روزها حالی نپرس از من که بدجور
این شهر را یک شعر سرخ از غصه کردم
بعد از تو حسرت شد برایم مهربانی
اینجا تمام مردمش قهرند با هم
از ازدحام پوچشان پیداست...
انگار که کلی دویدم برای رسیدن به مقصدم نفس نفس زدم، عرق ریختم، زمین خوردم، زانوم زخمی شده، پام تاول زده و... اما حالا که به مقصد رسیدم، حالا که بعد از کلی جون کندن و کنار زدن موانع به اون مقصد کوفتی رسیدم می بینم اصن اینی که رو...
تاحالا از شدت خشم به اوجِ غم رسیدی؟
تاحالا از فریاد به اشک رسیدی؟
از بن بست به بن بست رسیدی؟!
فاطمه عبدالوند
دِلتنگ تو بودم ،که اَز راه رِسیدی
لَبخند زنان ،جان به دَر آورده ،رَمیدی
با هَرگُذر از منزل دیوانه یِ این دل
عاشق دِل دیوانه، به پَرواز کِشیدی
با موی پَریشان شده دَر باد چه کردی
با سُرمه چشمت ،حکم دیوار کِشیدی
اَز نَسل کُدامین صَده اَز عَصر جهانی
بی...
باران هم عاشق است دلتنگ که می شود می بارد!
رقیه سلطانی
دلتنگم...
دیروز آمده بود، با یک شاخه گل و با همان لبخندی که عاشقش بودم...
گریه کرد و گفت دوستت دارم...
گفت دلتنگ من است و بی من نمی تواند نفس بکشد...
همان حرفهایی را زد که می دانستم از ته دل می گوید...
دلم برایش تنگ شده بود، حسرت...