متن دلنوشته غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته غمگین
گاهی اوقات تنهایی قدم زدن در مسیری بی انتها را دوست دارم ، با خود صحبت کردن را دوست دارم ، دور از هیاهو بودن را دوست دارم ، آری؛ دوست دارم، در آغوش گرفتن سایه خود را تا بدانم چه بودم و تو بامن چه کردی.
بزار عاشق دیوانه در برود که هرگز....
به هیچ بند و فسونی نمی کند رها.....
هوای روی تو دارم نمی گذارندم ..
مگر به کوی تو این ابر ها ببارندم....
چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه...
غم شکسته دلانم که می گسارندم..
بغض های مرطوب مرا باور کن.....
این باران نیست که میبارد!
صدای خسته ی قلب من است،
که از آسمان بیرون می ریزد...
کاش می شد که شبی از دلِ باران برسی
در عبور از گذرِ خیس خیابان برسی
حسرت تابش مهتابِ رُخت مانده به دل
کاش یکباره سحر، از پسِ طوفان برسی
مانده ام حبس ابد در شبِ سلّول غمت
تا به فریاد من این گوشهٔ زندان برسی
گر نباید که مرا...
ڪاش اصلا نیامده بودی...
ڪہ بخواهی بروے!
ومن تنها تر از قبل بشوم..!
خستہ تر از دیروزم..!
وگریان تر از هر شبم..!🙃
رهایی درآسمان نوشت!✍🏼✨
بدون اسمم کپی نشه‼️
من یک آدم ساده و آرومم
که احساسات و عشق از دست رفته اش را در پسِ عمیق ترین لبخندش پنهان میکند...
بهزاد غدیری
نمی دانم از عشق است که دیوانه شده ام
یا از دیوانگی ست که عاشق شده ام!!
نمی دانم من در غمت شناورم
یا غمت در من!
نمی دانم از پریشانی سرگردانم
یا از سرگردانی پریشان!
به گمانم خاصیت عشق است!
دچارش که می شوی
دیگرهیچ چیز نه می دانی،...
یادمه دور بودیم یه مدتی از هم راس یه ساعتی میگفت بهم زنگ بزن باهم ماه رو ببینیم اینجوری دوری و فاصله اثرش میره ...
بعد رفتنش خیلی وقته اسمونم ابریه ....
یک حسی
مثل حس دلتنگی مرا خواهد کشت
شاید اگر نیایی
مثل یک مرداب کهنه
توی آن فرو میروم و
از هر چه بودن است
ساقط خواهم شد؛
دلتنگی ام معلولی بی دلیل است
نمی داند چرا هست؟
نمی داند چرا سال های سال است
چسبیده بیخ این گلوی بی...
روح و جانم !
گرچه رفتی و با رفتنت مرا کُشتی ...
امّا من هنوز هم امیدوارانه
چشم انتظارِ آمدنت هستم
زیرا بارها این را شنیده ام که می گویند:
قاتل همیشه به محل جُرم، باز می گردد !!!
به قلم شریفه محسنی ,شیدا,
می شکنیم خودمان را، در آغوش می کشیم خودمان را.
فراموش می کنین خود را، پیدا می کنیم خود را.
فرار می کنیم از خودمان، پناه می آوریم ب خودمان.
خودمان دردیم و درمان...
رفتن سخت است، مجبور شدن ب رفتن سخت تر! دل کندن سخت است، بی خداحافظی دل کندن سخت تر! بغض سخت است، با بغض خندیدن سخت تر! چمدان بستن سخت است اما وسیله ای نداشته باشی ک در چمدان بگذاری سخت تر! خیلی سخت تر!
رماد
مانع بلاتکلیفی ام شدی چاره ای جز خاموش بودن ندارم این بار باید فرهاد وار دل بِکَنَم با رفتنت اتفاق خاصی نیفتاد اما قلبم چاره ای جز از کار افتادن نداشت نه ناگهان محو شد نه رفت که برگردد فقط کمی مکث کرد درست همان جا که باید دوستم میداشتی...
شاید بشود بدون تو زندگی کرد.
شاید بشود خود را به آن راه زد که مثلا مهم نیستی.
مثلا شبانه روز در خاطرم نمی آیی.
مثلا دیدن طرح لبخند هیچکسی
مرا یاد تو نمی اندازد.
یا عبور از هر پیاده رویی که
شکل قدم هایت را دارد،
مرا از درون...
هرگز دوست ندارم فرزند دختری داشته باشم
دختر ها همیشه محکوم بوده اند
محکوم به زندانی به نام زندگی !
حرف هایشان لبخندشان بغض هایشان
اشک هایشان درد دارند
مردم حتی در برابر سکوت دختران هم
حرف هایی برای گفتن دارند
هرگز دوست ندارم فرزندم دختر باشد
تا مجبور...
بعضی دردها هم هست
که خاص خود آدمه
دردهایی که نمیشه به کسی گفت
اصلا هر چقدر هم در موردش حرف بزنی
بی فایدست و
از تلخیش کم نمیشه
چون کسی نمیتونه درکش کنه
مگه اینکه تجربه کرده باشه
دردهایی که مغز استخون آدم و میسوزونه...
دردهایی
که شب ها...
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است
فصل دلتنگی همیشه زودتر از اونی شروع میشه که
فکرشو میکنی...
شاید خودت رو در اوج ببینی ولی دل مثل شیشه ای
میمونه که اگه شکست دیگه شکسته...
مثل چینی میمونه که اگه ترک برداشت با هزار بار بند زدن
هم باز...