متن دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل
دهانم را باز میگذارم
شب تا شب
شاید مهتاب
اندکی بچکد
و گلوی خشکیده ام
تر شود برای سخن گفتن
سخن گفتن از آنچه گذشت بر این اتاق
بر این اتاقِ تاریک، که نامش دل بود...
«آرمان پرناک»
بعد از تو کسی با دل من یار نباشد
دل بردی و بی دل را دلدار نباشد
دل بی تو نبیند گر دلبر که باشد
غیر از تو کسی بر دل غمخوار نباشد
خود را به تو بسپارم ای دل تو چه می خواهی
عقلم شده بی حاصل هر آن چه تو میدانی
من هر چه که می کارم بی تو همه بی حاصل
حکم آن که تو میدانی فرمان به چه میخوانی
قلبت را از من بگیر
اما دلت را نه
آنجا خانه غمگساریهای من است.
نفیسه اسلامی فر
نام هنری نفیسه سکوت
متن آهنگ «دل» از کاوه آفاق:
دل؛
واژه ی همواره مشکل،
این دو حرف با من چه ها کرد؟!
این دل...این دل
قصه ی کوتاه و کامل
چه بلاها سرم آورد؟!
این دل...
دل؛
واژه ی همواره مشکل،
این دو حرف با من چه ها کرد؟!
این دو حرفِ ساده...
من مست و تو بی خانه
دور از من و دیوانه
ما کی رسیم لانه
کو خانه و کاشانه
من عاشق و آواره
هر شب در میخانه
دنبال تو میگردم
می سوزم از این دردم
تو هر چه که هستی کاش
در زندان قلبم باش
دل فقط تو می خواهد...
دُردانه ی دل هست بسی خوب و ثمین/
با چشم نهان این گهرِ ناب، ببین/
بسیار، ثمین است و سمین این سخنم:/
تنها هنرم، حسّ دل افزاست؛ همین/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
ثمین: گران بها./ سمین: سخن استوار و عالی.
دلم راز مگوی تازه دارد؛
به تو، احساسِ بی اندازه دارد؛
به هم ریزد، اگر رویای قلبت،
نخور غم؛ شهر دل صد سازه دارد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
تپشهای جنون را می شمارم؛
عطشناکیِ دل را می نگارم؛
برای بودنت در لحظه ی حس،
دلم را دست قلبت می سپارم!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
تمام نقطه های دل،
قلمرو دلت شده؛
تو پادشاه دل شدی،
به یک نگاه مهربان!
زهرا حکیمی بافقی،
بیتی از یک غزل.
قطعه ای از پازلِ سرخِ دلِ من،
پیشِ دشتِ سبزِ چشمانت،
جا مانده است!
آمدی و بردی با خود:
نیمی از وجود مرا؛
نیمه ی من،
جدا از من،
چرا مانده است؟
بازآی و تکمیل کن:
دفترِ وجودم را!
طرحی از من به جاست؛
مابقی،
رها مانده است!
زهرا حکیمی...
تمام قلب در دلها
جنگ هست
جنگی تمام عیار
مغز پر درد
همراه قلب پرخون
با دل پرزخم
همراه زبان پر نیش
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
بهزادغدیری ، شاعر کاشانی
میگن شیشه حافظه داره، یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه. برای همینه که بعضی وقتا بی دلیل با یه تقه کوچیک میشکنه. حکایت دل ما آدماست..
نویسنده:مائده حق ویردی
الان حالم اینطوریه که دوست دارم زار بزنم دلیلی نداره فقط کم اوردم هرچقد خودمو شادنشون میدم اما نمیشه دلم دل لاکردام حالش بده هرچقد نشستم باهاش حرف زدم د لعنتی چته چرا اینجوری میکنی حرف نمیزنه که نمیزنه این دل چیه که انقد زبون نفهمه و فقط ازچشمام سرازیرمیشه🖤💔...