متن رفتی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رفتی
اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم
در ادامه
تو رفتی و . . .
. . . من آن خاطرات را بعنوان یک ستایش واقعی از عواطف انسانی خویش
حفظ خواهم کرد .!!!
تو که رفتی از بَرم
باقیِ عمر
نگاهم به در و شیشه ی
پنجره ماند!
پروانه فرهی(پرر)
۲۷ شهربور ۱۴ دوصفر
تو رفتی گلشن دل چون خزان شد
به سینه دوریت درد نهان شد
هوای با تو بودن کرده ام باز
کجایی غصه با من همزبان شد
-بادصبا
قلم زد..
آغاز زندگی را
لبخند تو رقم زد
رفتی و خاطراتت
در چشم من قدم زد
من مانده ام و قابی
بر تارک نگاهم
آنجا که خنده هایت
بر گونه ام..
قلم زد
فکر کردن به تو
و بارش باران های بی امان...
رفتی
وُ
آمدن بودن هایی شد
که مردن را بی آغوشت
فقط تکرار می کنند...
رفتی و سالهاست که مرا ندیده ای
و من دیگر آن جوان سابق نیستم
تمام آن شورها و عطش داغی شد و بر سینه ام نشست
بعد از تو خیلی ها رفتند
و اندوه هایی مدام ، که بر من آمد
روزهایی که تلخ گذشت و هنوز هم تلخ است...
چرا پایان ندارد این شب تار
سراغم آمده اندوه بسیار
بهارم شد خزان روزی که رفتی
ندارد این دلم بعد تو غمخوار
-بادصبا
ترسیده بودم که بری از دست
رنگم شبیه رنگ پاییز بود
بودن کنارت معجزه می خواست
این زن برا تو خیلی ناچیز بود
مثل یه چینی که ترک خورده
هر لحظه رو بیم شکستن داشت
هرکاری کردش باز تاریک بود
وقتی که رفتی حس مردن داشت
-شیوا شیر محمدی
-به...
برای دیدنت ای یار دوباره بزم به پا کردم
که از عشقت میان موج چشمانت شنا کردم
بلور گردنت ای ماه ربوده عقل و هوش من
زلیخای وجودم را ز دیدارت فنا کردم
چه تنها میشود این دل نباشی در کنار من
که رفتی من شکایت های تو باد صبا...
تیر را با هدف عشق تو کردم سپری
مردادم برفت از دست با بی خبری
تا که وقتش آمد آن شهریور پاییز بوی
خبر آمد که تو رفتی، بی هیچ اثری
مبینا سایه وند
نگاه به عکس کردم و
دلم برای تو تپید
تو رفتیو نگفتی از کجای چشم!؟
که اشک...
روی تو چکید
رفتی دل از نبود تو دلگیر می شود
بی حوصله از تمام دنیا سیر می شود
زل زده ام به عکس تو بدون پلک
چشمان من به عکس تو زنجیر می شود
اشکم به روی قاب عکس نمی چکد
شاید کویری دید و تبخیر می شود
خانه در سکوت با...
منتظر...
در عطشت سوختم عشق برافروختم
رفتی با رفتنت دیده به در دوختم
منتظرت مانده ام خسته و درمانده ام
آتش عشق تو را بس که به در دوختم
در نفسم آتشیست بر لب من خاطره
آن لب شیرین تو، در نظر اندوختم
زود بیا تا نفس مانده به کام...
سال ها در غزلِ خویش دم از یار زدم
رفتم و نامِ تو را در همه جا جار زدم
حاصلم شد غمِ دلواپسی و دردِ فراق
من که یک عمر دم از دلبریِ یار زدم
هرچه گفتم که نرو، گوش نکردی، رفتی
آمدم پشتِ سرت ضَجّه زدم، زار زدم
رفتی...
زیستنی را تجربه میکنم بدون همسایه ...
با یه کوله بار٬ پر از خاطره روبروی چشمای بیتابم ایستادی،
و زمان با دستای نامرئش تو رو ازم جدا میکنه.
در کمال ناباوری٬ دورشدنت رو با بغض تماشا میکنم.
تو هیچوقت برام نگفتی چرا
با اینکه میدونستی بر نمیگردی
ازم خواستی تا...
قصد رفتن کردی و دلتنگی را برایم به جا گذاشتی.
روز و شب هایم با دلتنگی تو سپری می شود،
فشار دلتنگی ات من دلتنگ را دیوانه می کند.
از دلتنگی ات چشمانم بارانی می شود.
سرگردان و بی قرار می شوم برای فقط لحظه ای دیدنت،
رفتی و من...