متن شب یلدا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شب یلدا
هر نفس در غم هجرت شب یلداست مرا
لحظه ای فراق تو چون شب یلداست مرا
گر مجالی بگذارد غم نان ...!
هر شبم با تو چو یلداست مرا
دفترچه شعر من
پاییز ۱۴۰۲
رباعی
شب یلدا ز سَر آمده دوباره ...
بگیر ای دوست ز جبهه ها کناره
نظری کن به انار دانه دانه ...
مِی و مُطرب،نغمه های عاشقانه
دفترچه شعر من
پاییز ۱۴۰۲
دو بیتی
دوباره تو پلک زدی و شبم یلدا شد
دوباره وعده ی دیدارمان به فردا شد
آه ما قرارمان وقت گرما بود
باز تو نیامدی و فصل سرما شد
ستوده
به حریمِ لبِ احساس رسد سینه ی ما؛
آن زمانی که نگاهت دلِ ما را ببرد!
روشن از مِهرِ وفا می کُند او، شام دل و،
این انارِ دلِ ما، تا شبِ یلدا ببرد!
زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
شبِ یلدای زلفت، شانه کردم؛
به چشمانت نگه، مستانه کردم؛
زمانی که: دلم لبریزِ «تو» شد،
انارِ دل، برایت دانه کردم؛
به لب هایت نهادم، مُهرِ لب را؛
شرابِ بوسه را، پیمانه کردم؛
زدم فال از کتابِ حافظ و باز،
تو را از نو صدا جانانه کردم؛
تمامِ حسّ قلبِ...
شبِ یلدا رسید و باز، بی تو،
تمامِ چشمِ احساسم، به در شد؛
سفر کردم، برای دیدنِ تو؛
ولی حسرت، نصیبم زان سفر شد؛
چرا که: رفته بودی، از شبِ عشق؛
همه یلدای من، آن شب، هدر شد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
(کتاب ترنم احساس)
«تو» باشی و امواجِ نگاهت؛ ای کاش!
«من» باشم و حسّم به پناهت؛ ای کاش!
وقتی که به پایان، برسد، یلدامان،
«دل» باشد و خورشیدِ پگاهت؛ ای کاش!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅
چقدر بی تو احساس تنهایی میکنم
این هم تنهایی دلگیر کرد مرا
هر شب تنهایی عاشقان یک شب یلداست
کاش میشد شب یلدا به کنارم باشی
مرحم این دل تنهاو بی قرارم باشی
عمرتون صدشب یلدا
بیتا
شب یلدا
شب یلدا رسید اما نیامد
بلند بالا...بلند بالا ...نیامد
خزان آلوده فصل جنونم
تسلی دلم، لیلا نیامد
نمیدانم چه سرّی دارد اما
نشان از آهوی صحرا نیامد
چراغ روشن بزم محبت
نگاه چشم بی پروا نیامد
برای لحظه های بی قراری
به ناز فتنه شهلا نیامد
انار و...
دردانه ی آذر
دختر زیبای پاییز
آری
با تو هستم یلدا جان!
دلتنگم
دلتنگ تر از تمام سالها
و بی تاب و دل نگران
نزدیک است وقت آمدنت
تا چند دقیقه دیگر
از راه می رسی
اما من
خسته ام
خسته تر از آن که
به پیشوازت بیایم
و چون...
نشسته ام کنار تو! عزیز دلربایِ خوب!
نگاه عاشقت بهار! دلم پر از دعای خوب...
انار دانه می کنم به رسم فصل زندگی
دوباره من! دوباره تو! دوباره ما! خدای خوب!
دوباره رقص برگ ها، به ناز برف دل سپرد
تو دعوتی به بوسه و به عطر ماجرای خوب!
بخند...
از خانه ی ما بهار را دزدیدند
دلگرمی عشق و یار را دزدیدند
ما فکر زمستان و شب یلدایم
دزدان شب و انتظار را دزدیدند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
من در تعجب ام!
مردم می گویند
شبی هست که
بلندترین شب سال
در چهار فصل سال است.
...
پس چرا برای من
نه فقط یک شب
بلکه تمام شب ها
در نبودنت
شب یلدا شده است؟!
...
بگو که دوری من
چنانت کرده
که چهار فصل سال برایت، همیشه...
درخیالم، رویِ تو، غم را؛ پریشان می کند
همچو ابری ،دشتِ دل، را پر زِ باران می کند
درشب یلدا، تو را مهمانِ قلبم کرده ام
آشیانم گشته چشمانت؛ که طوفان می کند
چتر می بندم، که بارانت بریزد بر تنم
ذره ذره عشقِ تو، دل را که، مهمان می...
هر چیزی
باید سر جای خودش اتفاق بیفتد،
قبول داری؟
مثلاً تگرگ، باید اردیبهشت را به دلواپسی بکشاند،
گیلاس، جایش، چلّه مرداد است...
برگها باید وسط مهر،
با رویی زرد و نارنجی، بریزند
روی سنگفرش خیابان،
شب یلدا، پرده را که میزنی کنار،
باید برف را ببینی که بی صدا...
شب یلدا اومد و دوباره اون هیاهوی همیشگی، دوباره اون دور هم نشستن ها و دوباره اون، گرمای صمیمی خانواده و دوباره خانه ی گرم پدر بزرگ و مادر بزرگ. و اون کرسی گرم گوشه ی خونه و اون کتاب حافظ که هر سال مثل همین ایام از طاقچه یا...
شب، شب زیباست محفل ما
شب ، شب یلداست همدل ما
بنوشیم و بخوانیم و برقصیم
دریغا نیستید مهمان منزل ما