زندگی دردی ست شاید نیست درمانش هنوز در شروعش مانده ام با فکر پایانش هنوز سخت شد هرلحظه اش هرروز، هرجا، در دلم حسرتی دارم من از یک ذره آسانش هنوز قصه را غمگین نوشت از اولش شاید خدا هرکسی زخمی به دل دارد و بر جانش هنوز آب را...
همونجا که به ته خط رسیدی؛ ناامیدی همه وجودتو گرفته نمیدونی با خودت چندچندی خدا داره نگات میکنه ببینه کِی صداش میزنی بیاد دستتو بگیره... صداش کن رفیق ،بذار کمکت کنه .. |صاد.میم|
صدایم کن! صدایم کن دوباره بگیر از خوابم این کابوس ها را اسیرم در شبی سرشار از مرگ بچین روی سرم فانوس ها را شدم تنهایی قاجار انگار ببین در وحشتِ من روس ها را! سکوتم گور تلخ ناامیدی ست کسی می آورد ناقوس ها را لبم را مرگ می...
بیش ازاین نتوان حریف دا غ حرمان زیستن یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا
دستهایم خالی بود دلم خالی تر فقط یک معجزه خواستم _اما فراموش کردم همه ی معجزه ها پیش از این اتفاق افتاده بود از اینهمه که بگذریم پَس ِ این ناامیدی ها دلخوشه یک [شایدم] و بی وقفه دچار بیهودگیِ انتظار...
غم نا امیدی من مگر آن زمان بدانی که برون روی ز باغی و گلی نچیده باشی
ناامیدی ترسناک تر از پیری است ؛ در پیری جسم ما مچاله می شود و در ناامیدی روح ما ... جرج برنارد شاو
هدف از خودکشی اکثر افرادی که اقدام به خودکشی می کنند به دنبال هدفی مشترک هستند که مهمترین آنها عبارتند از: الف) حل بحران: خودکشی عملی است که به منظور رها شدن از مشکل و بن بستی که برای فرد به صورت بحران غیرقابل تحملی درآمده است، جلوه گر می...
جهان بیمار و تب دار از هجوم ناامیدی هاست فقط آغوش تو درمان این حجم از تباهی هاست
با نااُمیدی می روم از شهر، اما خود را درون سینه ات جا میگذارم
هیچوقت با ناامیدی ای که ذهنت رو بهم ریخته، نخواب
جرأت می خواهد هر روز مقابل روزگار بایستی ، ابرهای ناامیدی اش را کنار بزنی و دنبال خورشید ِ امید بگردی . جرأت می خواهد در مسیرهای نرفته به سمت مقصدهای نامعلوم گام برداری ... باید برایت مهم نباشد این که شاید آخرش همان چیزی که می خواستی نیست و...
ناامیدی نوعی ماده مخدر است، چرا که ذهن را به سوی بی تفاوتی آرام می کند.
تو ماه منی که تو بارون رسیدی امید منی تو شب ناامیدی
ناامیدی ترسناکتر از پیری است؛ در پیری، جسم ما مچاله میشود در ناامیدی، روح ما ...
فرق زیادی هست بین کسی که میخوابد و کسی که از همه چیز خسته شده چشم هایش را می بندد ...
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه بزرگ شدیم!
واسه هر چی که از جون و دل مایه میزاری راحتتر از دستش میدی :)
چون صاعقه، درکوره ی بی صبری ام امروز از صبح که برخاسته ام، ابری ام امروز...!
رنج، رسوایی، جنون، بی خانمانی داشتم مرگ را کم داشت تنها، سفره ی رنگین من!
آغوش، ترکیب پیچیده ای ست از من و خیال تو... که هر شب مثل سایه روی دیوار خانه مى افتد...
آه، بگذار گم شوم در تو کس نیابد ز من نشانه من روح سوزان آه مرطوبت بوزد بر تن ترانه من
گاهی آدمی دلش فقط یک دوستت دارم میخواهد که نَمیرد ...!
