ای کاش بودی پدر
پدر! ای آرامش زندگی دوستت دارم روزت مبارک
همیشه در قلب منی پدر روزت مبارک
پدرم در همه خاطره هایم پیداست پدرم یک غزل خسته ولی پر معناست پدرم خسته نباشی ، پدر محبوبم بوسه بر تاول دست تو، پدر جان زیباست
بوی دستان پراز تاول و نان می آید چه قشنگ است پدر خنده کنان می آید به نگاه پدرم خنده همیشه جاری است با حضورش به خدا خانه به جان می آید
روحت شاد پدر با اینکه نیستی نامت باعث افتخار و سربلندی من است. هر جا که پا می گذارم از تو می پرسند.
بابای خوب من! شب های بی قراری با غروب دلواپسی، هر شب از راه می رسند. من دلتنگ تر از همیشه زمان به پشت پنجره می آیم تا تو را در آسمان به نظاره بنشینم
بابا جونم یه گوشه نه تمام قلبم را برایت کنار گذاشته ام روزت مبارک عزیزتر از جانم
گفته ام بارها و میگویم بی وجودش حیات مکروه است همه عمر تکیه گاهم بود پدرم نام کوچکش کوه است
پدر جان .... درد هایت را با هیچ کس نگفتی از غصه هایت حرفی نزدی از تمام چیز هایی که در دلت بود و به دست نیاوردی. چه روز ها گره زدی به شب و چه گره ها که باز کردی از فردای ما پاهایت خسته از جست و جوی...
در زمستان،صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از سرماست. در تابستان،صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از گرماست. هیچکس نگفت سرخی صورت پدرم از سیلی روزگار است...
حواسمان به چروک های دور چشم و لرزش دست های پدرانمان باشد. حواسمان به تر شدن های گاه و بیگاه چشم های کم سو و دلتنگی شان باشد.! حواسمان باشد که آنها تمام عمر حواسشان به ما بوده است.
فکر کردن به پدر مانند نشستن کنار آتش گرم در یک روز سرد زمستان است. امنیت وجود پدر،برای هر کسی مثل آغوش گرم مادری مهربان برای نوزاد در دنیای ناشناخته هاست.
بِمانند؛ موجی خروشان و پراستقامت؛ بر صخرههای سهمگین روزگار برخورد میکرد؛ و آرامش را نثارمان میکرد. پدر پدر! پدر
پدرم کسی است که هر وقت می گوید:درست می شود، تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ می بازد.
به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدم ولی از زبانش هرگز نشنیدم.
پدر یعنی... هر چه باشد روزهایت سخت، من هستم ،خیالت تخت
دست هر پدری عطری خاص دارد بعضی دستها بوی خاک می دهد، بعضی بوی روغن و گازوئیل، بعضی هم بوی گچ تخته سیاه، بوی جارو،بوی خشت و آجر و بوی نان...
پدرم زیاد نمی گفت دوستت دارم همیشه ثابت می کرد عاشقمه ای کاش به جای اینکه این قدر دهن بین باشم به نشانه ها توجه می کردم.
بچگیاتون یادتونه؟! که باباتون زمین میخورد تا شما برنده شین؟ میخواستم بگم این اتفاق فقط مال بچگیاتون نبوده. باباها همیشه زمین خوردند تا ما سر پا باشیم.
پدر یعنی مسئولیت،تکیه گاه یعنی هر چی غم و دغدغه و نگرانیه خودت به تنهایی به دوش بکشی و نگذاری آب تو دل خانواده تکون بخوره.
پدر یعنی که دستی از سخاوت کتابی از صداقت دستی پینه بسته نگاهی گرم اما سخت خسته
دل کندن آن بچه مگر امکان داشت؟ طفلی که به دستان پدر ایمان داشت با گریه به جای مشق بابا نان داد بر خاک نوشت: کاش بابا جان داشت روح همه ی پدران آسمانی شاد
خدا جون... به بابام بگو دلم براش خیلی خیلی خیلی تنگ شده روح تمام پدران آسمانی شاد و یادشان گرامی. پدرانی که در قید حیاتند سایه شان برقرار باد.