درختی تنهام که یک روز آمدی صدایت را به شاخه هایم بستی و رفتی...!
پاییز خوب می داند درخت با خیال بهار در آغوش خفته
درختی ام که پر از قلب های کنده شده است ز خالکوبی غم های یادگار پرم
تابوتم آه درختی است فریاد می زند زندگی را
گاهی می اندیشم درختی که تنها بالای کوه زندگی می کند چرا از جنگل فرار کرده !
آرام شده ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد!
اجازه هست بگویم پس از تو حالم را؟؟ شبیهِ حالِ درختی که در زمستان است
درختِ عشق در جانم؛ شکوفه_باران شده است ! بهار تویی ...♥️ آمدنِ فصل ها بهانه بود !
درخت دلتنگ تبر می شود...! وقتی پرنده، سیم برق را به او ترجیح می دهد...
هیچ درختی به خاطر پناه دادن به پرنده ها بی بار و برگ نشده است... تکیه گاه باشیم ، مهربانی سخت نیست..!
چون می نگرم به کار عالم بهتر هر مسئله چند وجه دارد در بر ، . از منظر شعر ...آه بیچاره درخت از منظر جبر ...آه بیچاره تبر .
با درختی سبز گردد این زمین شادی گل آورد این نازنین خوش بکاریم هردرحتی یادگار با درختی زندگی دلپذیر وزین . روز درختکاری را گرامی می داریم
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار روز درختکاری مبارک
درخت ، هویت پنجره هاست جوانه ، شعر درخت است و غنچه ، معنی عشق . . . روز درختکاری مبارک
جان دلم... قراراست ماننددرخت ریشه کنم... شکوفه دهم... برایت زندگی باشم... بهارم میشوی...؟
هیچ درختی به خاطر پناه دادن به کبوترها بی بار و برگ نشده است، تکیه گاه باشیم. مهربانی سخت نیست.
خانواده ما مانند شاخه های یک درخت است ممکن است در جهت های مختلف رشد کنیم اما هنوز ریشه های ما یکی است
پرسید رنج چیست؟ گفت:دوست داشتن تویِ دلت جوانه بزند، درختی شود ولی نگویی ...
گنجشک های شهر دیگر حوالی آدم ها پر نمی زنند از وقتی به جای درخت ها مجسمه هایی کاشته اند که بوی هیچ فصلی را ندارد.
شبیه برگِ جدا از درخت بر کفِ باغ نه وصل حال مرا خوب می کند نه فراق
در من عجیب ریشه دوانده ست مهر او زورم به این درخت ِتناور نمی رسد
تو درخت خوب منظر ، همه میوهای ولیکن چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت
درخت ِ نارنج پیراهنش رابا بهار گُل دوزی کرده است بازکن پنجره را نسیم اوازِ ان را منتشرمی کند
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند