یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
در کنارت هرکجا باشم بهشتی میشودچونکه دنیا را پراز احساس زیبا میکنی...
لب براق تو برقیست که بد میگیرد!هر لبی را که به یک بوسه رسانا بشود...
دل اگر عشق نورزیده که دیگر دل نیست من اگر دلخوشُ و دلزنده شدم از اینم...
به اشتیاق رهایی پریدی از قفسمچقدر حسرت خوردم که آسمان نشدم...
بیش ازاین نتوان حریف دا غ حرمان زیستن یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا...
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالشبه که ماند به که ماند به که ماند به که ماند...
چشم نرگس به شقایق نگران نیست دگرگور بابای شقایق که قسم خورد و شکست...
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی...
نرگس چشمم، زعیب دیگران شد بی خبر تا که رد خویش را، در آینه ،ترسیم کردحجت اله حبیبی...
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توستتا تو باشی نشوم خیره به لب های کسی!...
آنچنان در همه جای دل من جا شده ای که به غیر تو نباشد دل من جای کسی...
خانه ی این کدخدا هم عاقبت ویران شودظلم بی حد میکند نفرین عالم پشت اوستاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
دلم کنار دلت حال بهتری داردخدای خوب برایم تورا نگهدارداعظم کلیابی بانوی کاشانی...
دوستت دارم جوابش را نگو ممنون گلم می شود پاسخ دهی،ای جان عزیزم همچنین...
دنیا همه اش مال شما شاد بخندید ،ما چشم از این عالم بی قافیه بستیمارس آرامی...
عشق کفاره ی یک لحظه نگاه است فقط مثل افتادن از چاله به چاه است فقط...
تا شنیدم از مریضان هم عیادت می کنی اخ قلبم، اخ قلبم، اخ قلبم، ای خدا... ارس آرامی...
می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا برگها را می کند باد خزان از هم جدا...
بر کشور جان شاهی ز اندوه دل آگاهی شادش چو نمی خواهی غمگین تر ازین بادا...
سر ذوق آمدم از خنده ی تو،باز بخند بی تفاوت به جهان باش و فقط ناز بخند...
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دستچشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست...
من نشان کرده ام تو را که ز تو دلخوشی های بی نشان آمد...
ندیدم در جهان بهتر ز مادر سر و جانم همه بادا فدایت...
چونکه اسرارت نهان در دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود...
دستِ گرمی وسطِ سوز زمستان بودیزود دلبسته شدن عادتِ دی ماهی هاست...
می روم شاید کمی حال شما بهتر شود می گذارم با خیالت روزگارم سر شود...
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی...
عزّت شاه و گدا زیرِ زمین یکسان استمی کند خاک برای همه کس جا خالی...
عاشقان کشتگان معشوقندهر که زنده ست در خطر باشد...
از کیمیای مهر تو زر گشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زر شود...
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،خورشید شما، عشق شما، بام شمایید...
هر جراحت که دلم داشت به مرهم به شدداغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست...
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سرکاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو...
مستی ده و هستی ده ای غمزه خمارهتو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره...
عشق قهارست و من مقهور عشقچون شکر شیرین شدم از شور عشق...
کاش میشد عشق را دمنوش کردریخت در لیوان و دائم نوش کرد...
قامتت قاضی من باشد و من هم شاکیکه پیاپی به سرش شوق شکایت داردارس آرامی...
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست ما نیز بسازیم به تقدیر الهی...
در زمستان خیالم گرم کن چای مرادر بهارستان جانت سبز کن جای مرا...
باشد به یک سر و دو بالین خواهیم خفت، ولیشب بخیر چند واژه داشت که دریغش کردی؟ارس آرامی...
خواستم وصف لبانت به دو مصراع بکنمواژه ها چون به لبانت برسند مست شوندارس آرامی...
امشب مادرم مشکوک نگاهم می کندباز بوی سر گیسوی تو ما را لو داد!ارس آرامی...
مرا پای فرارم هست اگر دل پا به پا آیدولی افسوس مهر یار در پای دل افتاده استارس آرامی...
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمت است چنین شب که دوستان بینی...
اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد...
دوزخ از سردی ایام بهشتی شده استمی کند جلوه گل فصل زمستان آتش...
دلبر و یار من تویی رونق کار من توییباغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من...
هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست شادیست که او را سر و برگ سفری هست...
گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هستتا ریشه در آب است امید ثمری هست...
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مراکه به سالی به جهان یک شب یلدایی هست...