جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
دلا تا کی بفکر نان و آبیدلا تا کی بدنبال سرابیدلا تا کی بنالی از زمانهچرا ریزی تو اشکهای شبانهچرا از غصه بی تابت ببینمچرا مانند مهتابت نبینمدلا تاکی کشی بار مصیبتچرااندوه وغم گرددنصیبتبیا و عقده ها ازدل تو واکنبیا و قلب خود را با صفاکندلا با دل تو دلداری بنا کنازین ره قلب وروحت راجلاکنبخندپس تاکه دنیایت بخنددنشاید ایندوروزه لب نخندددلا دیوانه شو دیوانگی کنبسان بچگیها کودکی کنکه در دیوانگی هم لذتی هستکه عاقل گر...
مڪَر نمی ڪَویی ڪه ، هر آدمی یڪ بار عاشق می شود؟ پس چرا .... هر صبح ڪه چشم هایت را بازمی ڪنی دل می بازم باز ...؟!️️️...
برای رفتن .. چمدان می بندند برای ماندن .. دل ! من کدام را ببندم ...! که نه خیالِ رفتن دارم.. و نه توانِ ماندن .....
گفته بودم چوبیایی غم دل باتو بگویم/چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی...
آنچه را عقل به یک عمربه دست آورده استدل یک لحظه ی کوتاه بهم میریزد......
به خدادل آلزایمر نمی گیرد!بفهمید آدم ها......
ما را به خود کردی رها شرمی نکردی از خدااکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده...
کتاب وقتی باز است ذهنیست که حرف میزند ، وقتی بسته است دوستی است بهانتظار ، وقتی فراموش میشود جانی است که میبخشاید ، وقتی نابود شود ، دلی است که میگرید ......
آدم: تو دل داری؟مترسک: اره!آدم: مگه آدمی؟مترسک: مگه آدما دل دارن ؟ :) ....
هر وقت سالار عقیلی میگه ایران اگر دل تو را شکستند...زن داییم با گوشه روسریش اشکاشو پاک میکنه....زنداییم اسمش ایرانه...
دلگیر نیستم که دل از دست دادهامدلجوییِ حبیب به صد دل برابرست...
به من گفتی که دل دریا کن ای دوستهمه دریا از آن ما کن ای دوستدلم دریا شد و دادم به دستتمکش دریا به خون پروا کن ای دوست...
گاهی باید یاد گرفتهمیشه دلی که برایت می تپد ماندگار نیستباید یاد گرفت که قدر بعضی از لحظه ها را بیشتر دانستباید یاد گرفت گاهی ممکن استآنقدر تنها شوی که هیچ چشمی اتفاقی هم تو را نبیند...
تو سهم دیگری بودیو من درگیر رویایتخجالت میکشم از دلکه عمری بازی اش دادم...!...
دل تنگ خویشتن را به تو میدهم، نگارابپذیر تحفهٔ من، که عظیم تنگ دستم...
آنکه دل کاشت،ولی دلهره برداشت منم........
شهوت ، عاقبت اندیش نیست !پاسکال میگوید دل منطقِ خود را دارد، منطقی که منطق توجهی به آن ندارد. اگر درست منظور او را فهمیده باشم، میگوید وقتی هوس، قلب را تسخیر میکند، دلایلی از خود میتراشد که نه تنها ملموس به نظر میرسند، بلکه برای اثبات اینکه جهان سرگشتهی عشق است، کافیاَند. انسان را قانع میکند که میتوان از آبرو دست شست و ننگ رسوایی بهایی ناچیز است !...
هر آدمی رنج هایی در دل داردکه از دیگران مخفی میکند،بیشتر اوقات شخصی راکه سرد خطابش میکنیمدر اصل غمگین است......
بعضی چیزها را نمیشود گفت ، بعضی چیزها را احساس میکنید ! رَگ و پِی شما را میتراشد ، دلِ شما را آب میکند ، اما وقتی میخواهید بیان کنید ، میبینید که بیرنگ و جلاست ...مانند تابلوییست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد ؛ عیناً همان تابلوست ، اما آن روح ، آن چیزی که دلِ شما را میفشارد در آن نیست ......
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم...
اگه دلت نمیاد خیانت کنیاگه دلت نمیاد دل بشکنیدلتنمیاد دو رو باشی آدمارو بازی بدیاین اسمش بی عرضگی نیستاسمش اصالته......
کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می زدیماین که تنهاییم، تاوان خجالت های ماست...
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداز گوشه بامی که پریدیم، پریدیم...
بَِہَِ ﺳَِﻼَِمَِتَِےَِﺳَِﻮَِﺍَِﻻَِیَِےََِِڪَِہَِ پَِرَِسَِیَِدَِهَِ نَِمَِیَِشَِنَِ ﺍَِمَِاََِِﺟَِﻮَِﺍَِﺑَِﺸَِﻮَِﻥَِ بَِغَِضَِ ﻣَِﯿَِﺸَِﮧَِ ﺗَِوَِﺩَِلَِ آدَِمَِ️...
یه نفر باشه که دلِ شنیدن داشته باشه گوش رو که همه دارن...
کاش فردا خبرم را برسانند به توهم تو آرام شویهم دل سرگشته ی من.....
شده جان بدهیجان ندهد؟دل بدهی،دل بکند؟...
سرسخت باش تا در بلندترین طاقچه ی دل ها جای بگیری!وگرنه آسان که باشی فرشِ زیر پای آدم های نامهربان می شوی تا به راحتی از روی تمام خوبی هایت گذر کنند!...
یاد آن شبکه دلش رابه دلم داد بخیر...!...
شاید از من دل برید، اما فراموشم نکردزندگی جز شاید و اما، چه دارد با خودش؟...
دوست داشتن را باید درک کرد دوست داشتن را باید فهمید دوست داشتن دل میخواد نه دلیل......
دل چاره ندارد جز سکوت...و چه طعم شوری دارد سکوتی را که نمیشود فریاد زد!...
مرا تا دل بود دلبر که سهل استهمه دین و دل و جانم تو باشی..........
آمدنتقند رادر دل من آب میکندبرف رادر دلزمستان...
می دونی فرق من با برف چیه ؟.......برف میاد و به زمین می شینه، ولی من همین جوری هم به دل میشینم...
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجاسرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...
اینقدر ورق های زندگی ام را به هم نریز حکم همان دل است که فقط برای تو می تپد ️️️...
به یک بار از جهان دل در تو بستم........
گفتینظرخطاستتودلمیبریرواست؟...
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند...
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذارجواب داد فلانی ازان ماست هنوز...
زمزمه های دل غربت زده ام رابه نسیم سپردمتابرساند به تو....
اسمش را گذاشته امجانِ دلیعنی هم جان است و هم دلکار ما از عشق گذشتهیعنی هنوز برای احساسمان اسمی پیدا نشدهعجالتاً مال هم دیگر صدایمان کنید!...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کندهر دلی را روزگاری عشق ویران می کند...
دانهی سرخ اناریم و نگه داشتهانددلِ چون سنگِ تو را در دلِ چون شیشهی ما...
دل به نارنج لبت بستم و چال گونه هاتیوسفم دیگر چرا من را به چاه انداختی؟...
ز هر چه غم است گشته بودم آزادفریاد از این دام زمانه فریادناگاه کمین گشود از مشرق دلیلدای سیاه گیسوانت در باد...
ای دل به سرد مهری دوران صبور باشکز پی رسد بهار چو پاییز بگذرد...
آنکه به دلاسیرَمَشدر دل و جانپذیرَمَش ...️️️️...
در دل این گربه که ایران ماستدود سیاهی ست که تهران ماستبوی بدی در همه جا پر شدهبوی مدیریت بحران ماست...