پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من مُرده ام؛قلبم نمی تپد، چشمم نمی بینداما گوش هایم منتظرنداز زبان تو بشنوند که می گویی :دوستت دارم......
من آنقدر دوستت میدارم...که دوباره بعد از مرگ...به خانه باز خواهم گشت...و برمیگردم...من برمیگردم...درست به شیوه ی شبنمی...در گرگ و میشِ سحر......
و من تو را دوست میدارم... و من تنفس تو را...مگو های راز آلود تو را...دوست میدارم......