میدانی امشب دنبال چه می گشتم؟ دستم را انداخته بودم در کیسه ی زمان، و دنبالِ تمام آنچیزی بودم که یک روز بخاطرشان کل شهر را پیاده گشته بودم. وقتی که حواسم نبود و آهنگ، هزار بار از اول شروع می شد. وقتی که خفقان و سکوت، دست به یکی...
پاییز رسید و خبر از مهر لبت نیست در کوچه ی بن بست، صدای قدمت نیست پاییز، هوای تو به سر می زندم باز افسوس که دیوانه، هوایم به سرت نیست پاییز فقط با تو قشنگ است عزیزم بانو تو چرا قصد دگر آمدنت نیست در باغ خزان کرده ی...
این معجزه ی توست که پاییز قشنگ است هر شاخه ی با برگ گلاویز قشنگ است هر خش خشِ خوشبختی و هر نم نمِ باران تا یاد توام هرکس و هرچیز قشنگ است کم صبرم و کم حوصله، دور از تو غمی نیست پیمانه ی من پیش تو لبریز قشنگ...
قالیچه و ایوان قشنگی دارم موسیقی باران قشنگی دارم پاییز و هوای خش خش خوشبختی من با تو چه آبان قشنگی دارم
من آبان ام مغرور و دلفریب زودرنج و مهربان شعری شبیه برگ خزان دلتنگ چون مخمل بهار قشنگ!
در جام سه شنبه ام عسل می ریزی با خنده ات از لبت غزل می ریزی میآیی و در حافظه ی پنجرها یک عالمه گل بغل بغل می ریزی... همیشه یه روز هست که با بقیه ی روزا فرق میکنه، اون روز قشنگ سه شنبه اس نه شلوغی و سختی...
تو همان فکر قشنگی که بر سر دارم....
به آب های آبی آرام فکر کن عزیزدلم. به بادهای نیمه گرم بهاری. به شکوفه های سپید سیب. به عطر شیرین کسی فکر کن که نمیشناسی اما یک روز بی خبر از راه می رسد. به گنجشکهای درخت خانه مادربزرگ فکر کن. به برف، روی کاجهای پارک ساعی. به رقصیدن...
راستش را بخواهی می گویم مراقب خودت باش فقط دلیلش خوب بودن حال تو نیست خیلی وقت است که حال من بند شده به تو مراقب خودت باش تا همیشه خوب باشی تا من از خوب بودن تو حال دنیایم قشنگ شود تو خوب باشی روزگار بر وفق مرادم است...
با یاد تو هر لحظه ی پاییز قشنگ است شب گرچه دراز است و غم انگیز، قشنگ است باران و لبِ پنجره، گلدان و کمی بغض یادآوری خاطره ها نیز قشنگ است آن سو، تو و تنهایی و این سو، من و باران از چشم من این چک چکِ یکریز...
پاییز عجیب است! یک دلتنگی و هیجان عجیبی دارد.. مثلا با اینکه دوست داری سرسبز باشد و درخت ها پربار اما حسی ته دلت می گوید..نه! زرد و نارنجی اش قشنگتر است.. یا مثلا دوست داری هوا آفتابی و گرم باشد اما ته دلت هوای ابری و بارانی را بیشتر...
جوری بیا بهار تو را نبیند، خجالت بکشد آخر تو خیلی قشنگی!
عاشق که می شوی قشنگ می شوی قشنگ مثل روزهای آفتابی روزهایی که آفتاب می آید و هوا برای دیدن داغ می شود قشنگ مثل وقتی که می گویی: گرمم است! بیا برویم طرفِ جایی کنار چشمه ای، لب دریایی قشنگ مثل رفتن های زیر یک درخت دراز به دراز...
و قشنگ ترین روزها، روزهایی بودند که صبحش چشم به چشمان پر خواب تو می گشودم می گفتم سلام که رو به حیرت بی انتهای من بیدار می شدی چنان با شکوه می گفتی سلام! سلام! . .
تو همون حس قشنگی ، نابِ ناب مث لبخند یه نوزاد توی خواب...! آریا ابراهیمی
تو مثل هیچ کس نیستی نگاهت لبخندت چشمان دل فریبت تو قشنگ ترین دختر تاریخی در نگاهِ من
هیچ شبی... مثل با تو بودن قشنگ نیست.!️ ️️️
و چه آرام... با غزل های دو چشمان قشنگَت دلم ریخت بهم...!
کبود و سرخ و بنفش و ... هزار رنگ تر از این جناب جنگ! بفرما جهان قشنگ تر از این
خواهر که داری... در دل خود غم نداری... با عشق سر روی شانه اش می گذاری خواهر که داری زندگی خیلی قشنگ است خود را به دست مهربانش می سپاری...
جهان کوچک من زیباست من چون تویی رادارم که درمیان همهمه ی کلمات و هجومِ خواستن مثل یک ،پیچک سبز بر تنِ یخ زده ی واژه ها ریشه دواندی و از کالبدِ جانم ،یک پیاله شوق به پرواز رهانیدی ومنِ این روزها عجیب ،درهیاهوی پرواز بر بلندای احساسِ ظریف دخترانه...
مثل غزل پخته ی سعدی ست نگاهت هر بار مرورش بکنم باز قشنگ است
رقصیدن گیسوی تو در باد قشنگ است گیسوی تو ھم بسته ھم آزاد قشنگ است پیراھن گلدار تو از جنس بھار است آن غنچه که از دامنت افتاد قشنگ است تو چشم نگردان که دلم تاب ندارد تردید ندارم که لبت شاد قشنگ است با خاطره ات زنده ام و...
در این دنیا که پایانش به مرگ است برای هم اگر مردیم قشنگ است .