متن باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باران
گفت از کجا فهمیدی عاشقش شدی ؟!
گفتم وقتی پیداش کردم
یه حسِ امن و آشنایی داشت
که انگار بعد یه سفر طولانی رسیدم خونه ...
تو بوی رنگی؛
تو بوی چوبی؛
تو بوی کتابی؛
تو ترکیب قشنگ خاک و بارونی؛
تو مثل ته دیگ ماکارونی؛
ترکیب خفن نون و پنیر خامه ای و سبزی؛
تو مثل یه آسمون آبی با ابرای تیکه تیکه شده ای؛
تو به اندازه نوازش انگشت رو کلیدای پیانو قشنگی؛
تو...
تو آرامبخشترین نسخهى منی
بیا خودت را بپیچ به زندگانی ام❤️
دوستدارم از زبونت شنیدن
مثل خوردن گوجه سبز نوبرونس؛لذیذِ لذیذ
یه سری دوست داشتنا هستن که هیچوقت تکرار نمیشن، یعنی یه دورهای از زندگیت یهسریها رو جوری دوست داشتی که هیچوقت کسی رو به اندازه اون یه نفر دوست نداشتی، هیچکس به اندازه اون یه نفر برات مهم نبوده، و همیشه اون یه نفر بوده که با همه آدما فرق...
حس میکنم اگه تو نباشی
هیچ چیزی تو این دنیا نیست
که بتونه خوشحالم کنه،
تو همه ی دار و ندارمی،
مرسی که هستی،
مرسی که تمام امید و انگیزه ی فردای منی،
تو برای من ته ته همه ی چیزای خوبی،
چقدر خوبه که دارمت
نور زندگیِ من.
میخوام انقدر با من راحت باشی که وقتی کنار منی به موسیقی مورد علاقهت گوش بدی و جوری که دوست داری لباس بپوشی. وقتی خواستی باهام حرف بزنی فکر نکنی مزاحمی، بدونی که من همیشه باحوصله به تمام حرفها و نگرانیهات گوش میدم و براشون ارزش قائلم. چیزهایی که توی...
وقتی اشتباه میکنم دوستم داشته باش
وقتی میترسم بغلم کن
وقتی میخام برم جلومو بگیر
من به تنها چیزی که نیاز دارم تویی.
از لحاظ روحی نیاز دارم یجوری وابستم باشی که یک ساعت هم بدونِ من نتونی بگذرونی.
من فقط یکمی خسته ام ...
بعضی مواقع فکر میکنم اونقدر دارم برایِ زندگی میجنگم،
که وقتی برای زندگی کردن ندارم ...!
مهم نیست چند وقته باهمیم،
مهم نیست تاریخ دوستیمون،
مهم نیست چقدر زمان باهم گذرونیدم،
مهم اینه که همیشه باهم حالمون خوبه،
کنار هم آرومیم و همو بلدیم،
تنها حسرتم اینه که کاش زودتر میشناختمت :)
من آن بارانم که اگر بیایی...
رویشِ جوانهها را نشانت میدهم.
پشت پنجره، ابری نیست
که باران را صدا بزند
پاییز ایستاده و
بافتن شال گردن ِنارنجی را
تا رسیدن تو و باران
ادامه می دهد
پاییز آمد و آورد با خود خزان
برگها ریخت چون زر بر این بوستان
باد سرد وزید و درختان عریان شدند
ابر و باران آمد، گرفت آسمان
برگ زرد و سرخ افتاد بر خاک سرد
رفت سبزی بهار، آمد این داستان
مرغکان کوچ کردند به سوی گرما
ماندیم ما در...
چرا پرسی از سنگی که خاموش ست!؟
سنگی که بیمار و شبیه من
با هر غروب خاطره ای دارد!
سنگی که تلخیص یک کوه و
تصویر عاشقانه غم و اندوه ست!
در ایام جانسوز زمستانی
در لَحِظات سرد فراموشی،
در اوج بی قراری و خاموشی
ناگهان آواز منجمد شده ای...
تو
تمام لبهایت را
در شیشهای از مهتاب
به من سپردهای
و من
با بوسهای از جنس پرندهی بیبال
در آغوشت
چون صدای گمشدهی باران
جای خواهم گرفت
هوای دلم ابری ست
در این باران پاییزی
کوچهها غرق سکوت
اما قلبم
با ضرباهنگ تندش
سینه ام را
از جا میکند
غزل خداحافظی را
بدون مقدمه سروده شد
بغضِ آسمان شکست و
باران گوشزد کرد
که پاییز فصل جدایی هاست و
نام خیابانش
چیزی نیست بجز تنهایی
شادمان از پسِ پاییز دویدم
شاید، که بهار
در پسِ دستان تو پنهان باشد.
باد
بر شانههایم وزید
و هر بار ،
صدای قدمهای تو
در کوچههای خیس تکرار شد.
اما
بهار نیامد،
و تنها باران است
که گامهای تو را
بر سنگفرشِ بیکسی
به یاد میآورد
پاییز
از پنجرهی بسته
به درونِ من خزیده
و من
با برگهایی که از چشمم میافتند
به دنبالِ خاطرهای میگردم
که شاید
در کابینِ قطاری
که هرگز نرسید
جا مانده باشد...
دخترِ باران
با چترِ شکستهاش
در خوابِ من قدم میزند
و مردِ دود
در آینهای که گریه میکند
خودش...
پاییز باشد و باران
تو نباشی
ب چه کار آید
پاییز
چون پاییز شد، برگ زرد در خاک غلتید
خشخشِ خزان به گوشِ شبِ سکوت پیچید
چتر افکندی بر سر، ز باران مست در حریم
عشق، نهان به بوی خیس، در دل ما دمید
شکفت ز هجران، گلِ لبهای بیصدا
هر قطره باران قصهی شوق ما گفت و شنید
در خلوتِ...
در غیاب تارهای بی کوک و کمان ،
غصه می سوزد مرا
کوچه میخواند تو را
باغبان از کوچه باغات رفته ست!
آسمان بی حوصله ،
حجم هوا ابری شده
ناودان دلتنگ شرشر ست!
دل هوای یار دیرین کرده و
چتر هوای خیس شدن!
بیا و باران را گو
که...
در غیاب تارهای بی کوک و کمان ،
غصه می سوزد مرا
کوچه میخواند تو را
باغبان از کوچه باغات رفته ست!
آسمان بی حوصله ،
حجم هوا ابری شده
ناودان دلتنگ شرشر ست!
دل هوای یار دیرین کرده و
چتر هوای خیس شدن!
بیا و باران را گو
که...
بغضهایم را
به ابر ها داده ام!
دلم را
از نام تو پُر کرده ام
دوست دارم که ببارد همان عشق،
باران،
که آوازِ دل شنیدنی ست..!