حال من حال مریضی است که در کشتن او درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند!
ای بغض فر خورده مرا مرد نگهدار تا دست خداحافظی اش را بفشارم
هوای تو چگونه است؟ در من امشب یکی دنبال چتر می گردد!
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید پر از حرفم کسی اما زبانم را نمی فهمد
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
می خواھم بروم اما تا به کجا نمی دانم فقط می خواھم بروم به غربتی دیگر به عشقی دیگر و شاید به دردی دیگر حس رفتن تا ھمیشه رفتن وجودم رافرا گرفته است
ما آدمها استاد حرف زدنیم؛ دوستش نداشته باش، دلتنگش نباش، اینقدر در برابرش ضعیف نباش، به عکسش آنجور نگاه نکن، جای خالیش را پر کن... به عمل کردنِ خودمان که میرسد؛ با دلتنگی و بغض به عکسش زل میزنیم و تند تند زیر لب حروفی شبیه حروف دوستت دارم میچینیم...
هنوز باور ندارم رفتن تو دست خاک سرد سپردن تن تو هنوز باور ندارم ، هنوز باور ندارم
حالمون بده احوالمون بده اقبالمون بده...
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم / شیشه ها را نمی شکنم / غرورم را نمی شکنم /دلت را نمی شکنم / در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که می رسد این بغض لعنتی است!
خواب چشمهایت رامیبینم اشکم دربیداری میریزد
تنهایی ات گریه ات ... دیگر چه چیزی لازم است تا دل خدا بلرزد ؟
برانکارد آرام آراممیرفت خش خشِ برگها
دروغ چرا تنگه دلم منو بارون غم شدیم رفیق هم
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود...
پاییز دلتنگ ترین دختر سال است که بغضش زیر پای آدمهای تنها می شکند...
برگرد و بیا دلتنگ دیدارم بغض شب تارم من هرچه دارم از تو دارم برگرد و بیا آشفته مگذارم دوری و بی تو بی قرارم
دلم میگیرد از دستت چه بامن میکنی بی رحم ؟ چه رنجی میکشم بی تو چه جانی میکنم هرشب ! چه بغضِ پاک و معصومی برایت میکنم هر بار خدا را خوش نمی آید ! ️
شیبه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید پر از حرفم...کسی اما زبانم را نمی فهمد
ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار تا دست خداحافظیاش را بفشارم
بغض یعنی: دردی هایی که رسیدن.. به گلوت...
در تمام طول تاریکی ماه در مهتابی شعله کشید ماه دل تنهای شب خود بود داشت در بغض طلایی رنگش می ترکید
باران که می بارد دلم برایت تنگت تر می شود... راه می افتم، بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه می کند !