ای ماه بی تکرار من بغض بی انکار من ای عشق بی پایان من میروی اما کمی دلتنگ من باش
بیا منصف باشیم... معامله ای عاشقانه: تو برایِ همیشه کنارم بمان و من تا به ابد به دورِ حضورت می گردم... تو برایِ همیشه بارانی بپوش من تا همیشه باران می شوم می بارم .... به لحظه هایت تو بغض کن, من اشک می شوم... تو بخند من شوق می...
پدر آه کشید مادر گریست من... از تکه های بغض آویزانم!
دلم تنگ است و حالم را فقط پاییز می فهمد منم آن شاخه ی خشکی که از دوری پریشان است
من صبورم اما ! آه... این بغض گران صبر چه میداند چیست...
... عزیزم پاییز غم انگیز است و غم انگیز تر وقتی من اولین پاییزم را بی تو سر میکنم
هوای پنج شنبه ها همیشه آلوده ی جای خالی خیلی هاست...
حال من حال مریضی است که در کشتن او درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند!
ای بغض فر خورده مرا مرد نگهدار تا دست خداحافظی اش را بفشارم
هوای تو چگونه است؟ در من امشب یکی دنبال چتر می گردد!
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید پر از حرفم کسی اما زبانم را نمی فهمد
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
می خواھم بروم اما تا به کجا نمی دانم فقط می خواھم بروم به غربتی دیگر به عشقی دیگر و شاید به دردی دیگر حس رفتن تا ھمیشه رفتن وجودم رافرا گرفته است
ما آدمها استاد حرف زدنیم؛ دوستش نداشته باش، دلتنگش نباش، اینقدر در برابرش ضعیف نباش، به عکسش آنجور نگاه نکن، جای خالیش را پر کن... به عمل کردنِ خودمان که میرسد؛ با دلتنگی و بغض به عکسش زل میزنیم و تند تند زیر لب حروفی شبیه حروف دوستت دارم میچینیم...
هنوز باور ندارم رفتن تو دست خاک سرد سپردن تن تو هنوز باور ندارم ، هنوز باور ندارم
حالمون بده احوالمون بده اقبالمون بده...
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم / شیشه ها را نمی شکنم / غرورم را نمی شکنم /دلت را نمی شکنم / در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که می رسد این بغض لعنتی است!
خواب چشمهایت رامیبینم اشکم دربیداری میریزد
تنهایی ات گریه ات ... دیگر چه چیزی لازم است تا دل خدا بلرزد ؟
برانکارد آرام آراممیرفت خش خشِ برگها
دروغ چرا تنگه دلم منو بارون غم شدیم رفیق هم
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود...
پاییز دلتنگ ترین دختر سال است که بغضش زیر پای آدمهای تنها می شکند...