میگویی جدا شده ایم و حالمان خوب است میگویی زیاد هم بد نیست که نیستیم باهم تو دل به کس دیگری داده ای و نمیدانی من به جز تو در این دنیا هیچکسی را نمیخواهم
غبار جدایی گرفته است این عشق را بیا دستانم را بگیر باید عشق تکانی کنیم...
با من مدارا کن بگذار دلهره ی جدایی را در حافظه ی هیچ عاشقی شکوفا نکنیم
قلبم را به تو هدیه دادم در یک روز بارانی چه گرفتم؟ دوری جدایی تنهایی
این جدایی درد دارد مثل دوری از وطن حوض بی ماهی تو هستی ماهی بی حوض، من
دل که یاد نمیگیرد دوری را، فاصله را، دل که نمیفهمد صبر را، تحمل را، دل است دیگر... مدام بهانه میگیرد و گلایه میکند حق هم دارد! [جدایی بر گریبان عاشق خیمه میزند جنگ را برپا میکند و بغض را حاکم...] امان از نبودنها، باید کسی حواسش باشد:)
خوب می دانم که آن روز عطش با تو چه کرد زین سبب رودی جاری از اشک چشم برایت آورده ام و قلبی پر ز درد از داغ جدایی... از قصه ی پر درد شب های ویرانه ی شام مپرس که جز اندوه خزان نو بهارت حرف تازه ای ندارم......
تو تنها من تنها چو نای بی نواییم دریغ از این شب ها چرا ز هم جداییم خدا نمی پسندد این خدا خدا که ما دو جانِ همنشین خدا خدا ز هم جدا جدا بمانیم تو تنها و ملول از تنهایی من از کف داده شکیبایی بیا که فرصتی نیست...
جدایی آنقدر سخت نبود که نتوانیم شعری بگوییم یا گرسنگی را از یاد ببریم چقدر وحشتناک است که جدایی زیاد هم سخت نیست...
عشقبازیمان به وقت گل سرخ هزار سال طول کشیده بود و جدایی به وقت مرگ، تنها ثانیه ای.
من و یک لحظه جدایی ز تو، آنگاه حیات..؟!
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت
زودتر از اون که فکر کنی فصل جدایی میرسه ازت هوا رو میگیره اون که باهات هم نفسه زودتر از اون که فکر کنی میره و تنهات میزاره اون که خیال کرده بودی یه عالمه دوست داره زودتر از اون که شب بیاد ستاره هاتو میکشه اشک تو رو...
جدایی صبر میخواهد،نه من دارم نه تو داری نه من مانندِ مجنونم،نه تو مانند لیلایی
به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم همین یعنی جدایی ، منتها آهسته آهسته
جدایی نه از فاصله هاست و نه از درهایی که دیگر بسته اند جدایی آنجاست که تو دیگر از گفتن حرف دلت دست می کشی ...
بعضی وقت ها خدا نجاتمون میده ولی ما جدایی حسابش میکنیم همیشه جدایی بد نیست...
از تو نمانده تاب جدایی دگر مرا بهر خدا مرو به سفر، یا ببر مرا
۸۰ درصد طلاق در میان زندانیانِ جنگی بازگشت داده شده به کشور ؛ این یعنی آنکه ۸۰ درصد از عشقهای بشری تاب پنج سال جدایی را ندارند !
متنفرم از غروب جمعه ای که تو را از من گرفت مادرم
. این که با تو باشم و با من باشی و با هم نباشیم جدایی همین است این که یک خانه ما را در بر گیرد اما یک ستاره ما را در خود جا ندهد جدایی همین است این که قلبم اتاقی باشد خاموش کنندهی صداها با دیوارهای مضاعف و...
کاش دست دوستى هرگز نمى دادى به من آرزوى وصل از بیم جدایى بهتر است !
سلام بر وفاداران؛ به آن ها که هنوز بر سفر کردهشان پابندند، به آن ها که سر در گریبان اند، به عاشق ها که نگاه میکنند حسرت میمکند و پوست لبشان را خوراک دندان هایشان میکنند و بغض به خورده گلو میدهند و همیشه به جایی خیره میمانند .. سلام...
ای آنکه ز هِجر تو ندیدیم رهایی ؛ باز آی که دل خسته شد از بارِ جدایی