شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من انتخاب کردم که خوب باشم ...که در دل مارپیج مشکلات نور امیدم را پیدا کنم و بی بهانه بخندم ...یاد گرفتم زیر سایه غم خنده کنان برقصم و نوای زندگی را سر دهم ...من می گذارم رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند ...یاد گرفتم حال خوبم را وابستهٔ برق چشمان کسی نکنم ...نه انتظار دستی را به یاری می کشم و نه دل می دهم به محبت های دروغی...یاد گرفتم بی واسطه شاد باشم و گل عشق بکارم در دل تاریکی ...و یادم هست در پس تمام مشکلات خدایی است که حواسش ه...
روی تمام پنجره ها را سفید کرد وقتی به سمت دیدن توباز شد چشمم.آنقدر که نشستم و از شوقپلکم به هم نخورد،حتی خدا هم بعدها فهمیدمن ، با کدامین آرزوهازنده زنده مرد...!جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
وقتی آدم یا حیوانی از تو کمک میخواد، به این فکر کن که اول از خدا کمک خواست و خدا هم آدرس تورو بهش داد......
دستم را بگیرمرا بگیر از خودممرا ببر با خودت.یک جایِ امن ..من در سر رویایی دارمتو درخت نارنج شوی ،من خاک.در من ریشه بدوانیبه وقتِ بهار.شکوفه ها مان رابارور شویمو خدامست شود از عطر باهارنارنجِ ما .....
آن گاه که لیاقت دریافت خدا را در خویش داشته باشیبدان که او به هزاران شیوه در تو تجلی خواهد کردآندره ژید مائده های زمینی...
خدایی دارم مهربان تر از تصور،عاشق تر از مع*شوق.کسی که هر لحظه مرهم دلِ بیمارم است ؛حتی اگر قهر کنم باز هم نازم پیش او خریدار دارد.مهربان تر از مادر است!به گمانم مادرم مهربانی اش را از دامن او به قرض گرفته؛معبودی که در آن سوی آسمان، پشت پرده ی ابرها،با مهربانی نگاهش مرا دنبال می کند.تا دل من سبک بال تر از قاصدک در باد رقصان شود .خدایی که آغو*شِ پدرم بوی امنیت او را می دهد .خدای خوب ِمن،شاخه شاخه مهرت را، با بوته بوته گل سرخ...
مرا از چشمهایت دور مکن ای هرگزترین عاشق بگذار تا دلم را بردارم و به دریا بزنمتا دیگر از یادم نرود که شنا بلد نیستم وعاشق تری نکنم اینگونه که در ازدحام هیچ می ایستماز خدا تنهاتر می شوممرا از چشمهایت دور مکن ...جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
عاشق آن آرامشی هستم که جهان پس از مرگِ آخرین نفربه خود می بیندو در سایه خدایی می خوابدکه شبیه هیچکدام از آنهاکه خریدیم و فروختیم نیست نشاطِ هیچ پاسخی به هیچ پرسشی مناسب است و ترس کودکانه ای سکوت را می لرزاندآری، عاشق آن آرامشی هستم که جهان پس از مرگ آخرین نفربه خود می بیند ...جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
دل شکستی و نگفتی که خدایی دارداز پس حادثه ها کار تو را می بیندمن به گردی زمین معتقدم میبینیکه خدا بال و پر ظلم تو را می چیند...
آفرینشپاسخ کدام دلتنگی خدا بودکدام تنهاییکه در جهان ماجا ماند...
می خواستمدر این پاییزقلبم را لبریز کنم از عطر بودنتو عاشقانه هایم را غزل غزل برایت بخوانمتا تپش های قلبمخواب شب های پاییزی ات را ستاره باران کندمی خواستمدلتنگی هایم را به باد بسپارمخورشید را به دستانت هدیه کنمو در هیاهوی زندگیدر آرامش آغوشتخدا را به تماشای پاکی چشمانت دعوت کنم...می خواستماما نشدخدا کند فراموش نکنیتمام شب های پاییز در انتظار آمدنت یلدا بودشاید زمستان فصل به تو رسیدن باشدو عشق مرا در حافظه ی یخ زده...
خدا دنیا را ناتمام گذاشت تا انسان مهارت خود را به کار گیرد. او برق را هنوز در ابر و روغن را همچنان در زمین باقی گذاشت. چقدر معمولاً ما به خدا به عنوان آخرین و ضعیف ترین منبع خود نگاه می کنیم! ما نزد او می رویم زیرا جایی دیگر برای رفتن نداریم. و سپس می فهمیم که طوفانهای زندگی ما را نه بر روی سنگها بلکه به پناهگاه مطلوب سوق داده است....
بزرگی گفت: وابسته به خدا شوید.پرسیدم: چطوری؟گفت: چطوری وابسته به یه نفر میشی؟گفتم: وقتی زیاد باهاش حرف میزنم زیاد میرم و میام.گفت: آفرین! زیاد با خدا حرف بزن، زیاد با خدا رفت و آمد کن..وقتی دلت با خداست،بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند....وقتی توکلت با خداست،بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند....وقتی امیدت با خداست،بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند....وقتی یارت خداست،بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند.....
رزق و روزی را خدا تقسیم کرد!اما گمان کنم ملائک، جای نان ها را به اشتباه انتخاب کردند،که یکی سر به طلاست و دیگری زباله را در آغوش میگیرد!سر به طلایان به ریش ملائک میخندندو در آغوش گیرانِ بدبختی، نمی دانند اشک هایشان را پاک کنند یا نفرین سر بدهند، از این سرگردانی و پوچی!کاش خدا ملائک را واسطه نمی کرد،اما حالا که دیگر گذشت!کاش برای درماندگان، کیسه هارا از طلا پُر کند!نسرین هداوندی...
قاضی خداست ...حرف مردم کف پاست...
کاشکی همه اتفاقای دنیا همه با به دل آدم بودکاشکی حداقل خدا بخواداونکه رفته برگرده زوود...
بعضی وقتا یه چیزایی تو زندگی پیش میاد که اصلا انتظارشو نداشتی، یعنی اصلا فکرشم نمیکردی که اینجوری بشه آخرش...ولی میدونی! آخر قصه هممون خدا وایستاده نگامون میکنه، خدا وایستاده همش میگه میدونم که تو میتونی قصه ی خودتو قشنگ بسازی...ولی نمیدونم با وجود همه ی اینا چرا بعضی وقتا روزامونو یه جوری میسازیم که انگاری ته قصه همین امروزه و داستان ما هم باید غمگین تموم بشه...نه رفیق یه چیزایی تو زندگی هست که تو هر چی هم جلوشونو بگیری و نذاری اتفاق بیفته...
و خدا در باره ی تمام قلب هایی که شکستی از تو خواهد پرسید......
غزل بهانه می شود ، که تا تو را صدا کنم !به نام عاشقی دلم ، برای تو فدا کنم !جواب شعر من فقط ، سکوت تلخ انتظارنمانده حرف دیگری ، که من به تو ادا کنم !گناه من در عاشقی به جرم دل سپردنمکه تا ابد به یاد تو ، خدا ، خدا ، خدا کنم !دوباره زنده می شوم ، به اشتیاق دیدنترسیده ام به کعبه ات ، که حاجتم روا کنم !در این خزان بیکسی نشسته ام به درگهتکه هر شبم برای تو ، ز جان و دل دعا کنم !تمام آرزوی من ، در این وداع آخرینشنیدن صدا...
گاهی بیا..گاهی جوری عاشقانه بیا...که بی آنکه ببینمت.و بی آنکه حضورت را لمس کنم.آنچنان غرقِ عطر آغوشت شومکه از تبسمِ عشقخدا هم به این همه عشقو به این همه دوست داشتن..حسودی اش شود..بعد هر جا که دلت خواست برو..فقط گاهی بیا ..گاهی اینگونه عاشقانه بیا.....
خواهر که داشته باشیغصه هایِ دلت رویِ هم تلنبار نمی شودچون یک نفر هست که تمامِ غصه هایت را به جان بخرد....خواهر که داشته باشیاز تنهایی نمی ترسیچون مطمئنی، همیشه یک نفر هست که تمامِ خودش را تویِ اوج گرفتاری برایت کنار خواهد گذاشت....خواهر که داشته باشیتهِ دلت همیشه به بودنیبه ماندنی قرص است و محکم...خواهر که داشته باشیپشتت همیشه گرم است به حضوری از جنس"مادر" از جنسِ "کوه" از جنسِ "خدا" ....خواهر ک...
فرقی نمی کند عاشق باشیفارغ باشی یا دیوانه !متعهد که باشیناخودآگاه آدم خواهی شد ...از آن آدم هاییکه خدا برایش حوا خلق میکند ... آراد حسین زاده...
بی سبب نیست اگربی تو زمین گیر شدمکه خدا رحم کندبار غمت سنگین است.زهراغفران پاکدل...
به خدا خواهم گفت: جاى باران بهاردلمان تشنه ى احساس شده، عشق ببار...
هدف خداستاما تو تیرت رابه قلب شیطان بزن !...
نشستم رو به درگاهت، در این شب های نورانیخداوندا نجاتم دِه، از این دنیای ظلمانی...
When you pray for others, God listens to you and blesses them, and sometimes, when you are safe and happy, remember that someone has prayed for you.*وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و آنها را اجابت می کند و بعضی وقتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است*...
When GOD solves your problems, you have Faith in HIS abilities; when GOD doesn solve your problems HE has Faith in your abilities.*وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری؛ وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره*...
Often when we lose hope and think this is the end, GOD smiles from above and says, "Relax, sweetheart, its just a bend, not the end!*اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این آخر خطه، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم، این فقط یک پیچه، نه پایان*...
اگه آشوب شددلت / غرق بارون شدچشات راه آروم کردنش / ذکرونمازودعاس...
یک روز که از خانه هایمان بیرون آمدیمسر تا سر شهر را گل باران کرده اندمردم می خندندکودکان می رقصندو به هم خوشبختی تعارف می کنندیک روز که از خانه هایمان بیرون آمدیمصدای خنده هایمان در آسمان می پیچدخدا ذوق می کنداز آسمان برکت می باردو برای هیچکس کم نمی آیدآنقدر برکت می باردتا هیچکس چشم بهداشته های دیگرانو نداشته های خود ندوزدیک روز حتما از خانه هایمان بیرون می آییممهربان ترآرام ترچشم و دل سیر ترشادتر من باور دا...
برایت پرستاره ترین شب ها را آرزو می کنم! خوابی پر از رویاهای محال تا دست شب که به صبح رسید، خدا غم هایت را مچاله کند و دورتر از دنیای تو پرت کند! بخواب جانم که همیشه آرامش را باید از دستان خدا گرفت همان خدایی که منتظر بندگی توست!...
ایمان دارم !دلتنگیهاندیدنهاو دوریها؛چون برگهایِ این درختانِ با وقارمی ریزد؛بر پهندشتِ روزگار....و قرار ؛شعری می شودبر دلهایِ بی قرار....تمام می شود؛روزهایِ ناخوشو حالِ بد...می دانم !خوب می دانم؛در پسِِ این روزهایِ ابریآفتابی درخشانچون خنده یِ دخترکانِ روستاییطلوع خواهد کرد؛در جاده هایِ پرهیاهویِ زندگی....فراموش نکنهمیشه روزنه ای هست....پنجره یِ دلت راباز کنرو به خداآن آرامِ بی انتها.......
کیست که از عشق تو عاشق نشودعشق تو عاشق و معشوقه دل آرام شود...
این روزها حال و هوایی در سرم نیست !غیر از خودم دیگر کسی دور و برم نیست!این روزها آنقدر کافر گشته ام که ....حتی خدا استغفرالّه ، باورم نیست !شاید "خدا" می خواست من تنها بمانموقتی که"او"هم جان پناه و یاورم نیست!دیگر هوای عشق هم در سر ندارمدیگر برای عاشقی شور و شرم نیست !همچون پرنده در قفس آشفته حالمدر آسمان هیچکس بال و پرم نیست !مثل درختی بی ثمر می مانم از دورجز شاخه ی خشکی به روی پیکرم نیست!...
بخند چون وقتی میخندی حس می کنم خدا بهم میگه: بیا اینم همون دنیایی که میخواستی!...
چه کسی خواسته تا کار به اینجا برسدعشق و دیوانگی ما به مدارا برسدقسمت دشمن انسان نشود روزی که"دوستت دارم" معشوق به "اما" برسدسد بر این رود کشیدند به دریا نرسیمقزل آلا که نمی خواست به دریا برسد !!"عشق آتش به همه عالم و آدم زد" و رفتغم کمین کرد که در روز مبادا برسدبه خدا با زدن حرف دل انصاف نبودتاج به یوسف و ماتم به زلیخا برسدبین جمعی که نشستند قضاوت بکنندکاش می شد که کمی هم به خدا جا برسد...
خداحافظی یعنی / سپردمت به خدا خداحافظ قلبت / توهرنفس هرکجا...
هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟من سال هاست گریه نکردم، شما چطور؟من سال هاست عاشق چشمی نبوده امحالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور-برگشتم از غرورم و با چشم های خیس-ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطوروصفت کنم الهه پنهان میان شعرشیطان بخوانمت؟ نه… فرشته؟ خدا چطور؟این کوچه ها به غربتم اقرار می کننداین ها که دیده اند به دیوارها چطور…هی فکر می کنم که چه شد عاشقت شدم؟هی فکر می کنم که چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟...
تق تق در را می کوبید.می دانستم کیست!!!مخاطب خاص تمام روزهای من ، خدا ،پشت در بود.با لبخندی از جنس مهربانی کنارم نشست و با نگاه نوازشگرش منتظرم بود.مثل همیشه برای بیان آنچه در دل داشتم ، تاخیر کرده بودم.و من ، مانند هر روز برای پذیراییجز حبه تلخ های غصه و پریشانی چیزی نداشتم که جلویش بگذارم.با رحمتش تمام دل پریشانی ها رارُفت و روب کرد ، مثل هربار.هربار که گنجشک دلم تپیدن می گرفتو آسمان چشمانم متلاطم می شد.با رافتی که ...
چشم هایم طبیعت را می جویندو به هر سمتی که نگاه می کنمزیبایی بیداد می کند.از درختان سرو سر به فلک کشیده تا چمن های سرسبز که آفتابپوستشان را زرد کردهیا از گل های گلزار که با رنگ و عطرشان عاشق را مست می کنند.یا درختان بید مجنون کهدست هایشان به زیر آمده و در برابر عظمتت تعظیم می کنند.گویا این عظمت و زیبایی پایان ندارد و چشم های عاشق راسیراب نمی کند....
وقتی چترت خداست؛بگذار ابر سرنوشتهر چه می خواهد ببارد......
عشق دوم هم دروغ و هم گناهی دیگرستدل بریدن ها مکرر راه راهی دیگرستقلب هر کس خانه ی پاک خداوندست وبسعاشقی کردن بجز او اشتباهی دیگرستبا نگاهی دل نبندی، گول احساست مخورجستجو کن، حاکم قلب تو شاهی دیگرستبا صداقت دوستی کردی که هم رزمت شودوای اگر روزی ببینی در سپاهی دیگرستهر کسی افتاد در چاهی به او یوسف مگوعشق او یک عشق دیگر ، چاهچاهی دیگرست ...با پدر یکرنگ باش و سفره ی دل باز کنمطمئنا" بعد یزدان ، تکی...
قسم به عشق ، که دنیای من اگر دنیاستبیا برای تو باشد هر آنچه در فرداستکه عمر من ، صد و پنجاه سال اگر باشدتمام عمر ، فقط فرصتم همین حالاستبه قدر لذّت یک لحظه چای نوشیدنبه برکتِ گل سرخی که نقش فنجان هاستچقدر قطره ی باران که زیر پا افتادولی طریقتِ دریا هنوز پابرجاستچگونه می شود از پشت دود ماشین هابرای پنجره ثابت کنم جهان زیباست ؟فقط خداست که هر جا و هر زمانی هستبگو که با همه ی شهرتش چرا تنهاست ... ؟...
دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کنمن آمدم به امیدت، تو هم خدایی کن...
وقتی خدا دنیا را آفرید حتم دارم که خود را توی هچل انداخت !ماهی فریاد می زند : ای خدا مرا کور نکن ، نگذار وارد تور شوم ، ماهیگیر داد می زند : خدایا ماهی را کور کن وادارش کن وارد تور شود !خدا به کدامش گوش کند؟ گاهی حرف ماهی را گوش می کند و گاهی حرف ماهیگیر را و اینجوریست که دنیا می چرخد ... نیکوس کازانتزاکیس آخرین وسوسه مسیح...
روزِ مَحشر به خدا خواهم گفت:آن که از من تو گرفتی همه ی جانم بود...
نعمت فقط برف و باران نیستگاهی خدا رفیقی نازل می کند، زلال تر از باران...
نگو که رفتن پایانِ ماجراست رفیقخدا بزرگ تر از دردهای ماست رفیق......
چقدر حس نشستن کنار تو خوب است خدا برای دل من تو را نگه دارد ......