متن دلبر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلبر
هر دم نفَسم با نفَس گرم تو ،گرم است
از روی تو خورشید سرا پرده ی شرم است
با طلعت رویت شده رخشنده دل من
دلهای چو سنگ از نفَست نازک و نرم است
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
دلبرانه
گاه
با یک
سکوت
دلبر می شوی
و
گاه
بایک نگاه
دل می بری
ز دست..!
به قلم : پروانه فرهی(پرر)
از تمام هرچه زیبا دیده بودم سر تویی!
در قیاس ماه با زیبایی ات، بهتر تویی!
گفته بودی دوست داری شعرهایم را بخوان:
علت این شعرها تنها تویی دلبر! تویی!
جمعی از اهل هنر گفتند جادو می کنم
من فقط یک واژه پردازم که جادوگر تویی!
در هوایت زندگی کردن...
زیباتری از حور و پری ،خوشگل و حساس
با ما تو کمی راه بیا دلبر وسواس
مینوی منی در دو جهان یار قشنگم
با عشق عجین گشته ای و آخر احساس
سجاد یعقوب پور
ای زیبای زمان ، علت تفسیر ماه
لیلای قشنگ ، صاحب چشم سیاه
دلبر ماه رخ ، دختر شهر آشوب
کردی دلم را با نگاهت گمراه
ای زیبای زمان ، علت تفسیر ماه
لیلای من ، صاحب چشمان سیاه
دلبر ماه رخ ، ای دختر شهر آشوب
جمعی شده از ، طرز نگاهت گمراه
صبح رسید از راه
جانا !
خنده کن
چهره بنما
جان و دل را زنده کن
ای دل آرا !
ای نگاهت آفتاب !
با نگاهی
تو مرا دیوانه کن
دلبرانه در هیاهویِ سحر
عشق را پروانه سان
افسانه کن
میزبان خنده هایت
می شوم
همنشین با چشمهایت
می شوم...
بوی خوش باغ های قمصر هستی
از هر چه صدای خوش تو برتر هستی
من عاشق یک لحظه نگاهت هستم
دلبر شدی و به ناز.. محشر هستی
سجاد یعقوب پور
ندیدم همچو چشمانت شرابی
دلم را برده ای عطر گلابی
تویی دلخواه و رعنا ، دلبر من
که سرشار از غرور و عشق نابی
-بادصبا
من فکر میکنم بعد تو دیگه عاشق هیچکس نمیشم
اما تو مطمئن باش هیچکس بعد من اینقدر دوست نداره
دلبر...
میخوام برات نامه بنویسم شایدهیچ خبری نداری ازحال وروزم اگه خبرداشتی حتما میومدی دیگه یه سر به این دل شکسته ی ما میزدی میخوام بهت بگم از وقتی نیستی تمام شبا صبح نمیشه خیلی وقته که چشام خواب نداره میخوام باهات دردودل کنم اخه میدونی خیلی ساله که نشستی پای...
مهتا:
دلم را غیر تو همسو نخواهم کرد
همرهی غیر تو همراه نخواهم کرد
جانی و در جان دلم مسکن گُزیدی
دلبری غیر تو همدل نخواهم کرد
مهتا منتظر
حسی زیباتر از دوست داشتنت و خیالی بهتر از خیال تو نیست دلبر...
رضایت و اعتبار به دست می آد
صبر لازمه کار است
تا ابد منتظرت هستم...
...۱۴۰۱/۱۱/۲۴...
یادته ؟.
چی؟
دوست دارم .
دلبر المیراپناهی
درین کبود
چو جان دادی زجانت ، جانم برود
المیرا پناهی درین کبود
تو می دانی که بر سر،غم شود آوار یعنی چه؟
تو می دانی که حسرت از فراقِ یار یعنی چه؟
ز جور آشنایان، باشَدَت پرخون دل و دیده
رِسد هر دَم ز یار آشنا آزار یعنی چه؟
شود عالم به مانند قفس بی همزبان، غمبار
تو می دانی ببینی غصه...