شعر کوتاه عاشقانه

وقتی که دوستت دارم
زمان می ایستد
و من جاودانه میشوم
در گستره شیرین ثانیه ها

با هم که باشیم سه تاییم
من ، تو و بوسه
بی هم چهار تاییم
تو با تنهایی
من با رنج

بهار آمد و تو رفته ای

ای کاش

ای کاش بهار رفته بود

و تو می آمدی

ماهی در ،دریا آرام می گیرد

گل ها در دشتهای وسیع و پرباران

و من در کنار تو

دری
اگر به رویم باز می کنی
بگذار آن در
آغوشت باشد.

- مجید لواف

آیا شک داری که ورودت به قلبم،
باشکوه ترین روز تاریخ
و زیباترین خبر جهان بود؟!

اگر تو توانستی
دوست داشتنی نباشی
من هم سعی میکنم
دوستت نداش...
نه نه
نمیتوانم دوستت نداشته باشم
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم

از کتاب پلیور زرد
اثر محمودرضاعزتی

چشمانِ محبوبم دو ستاره
و سینه اش گُلِ بهاری است



عبدالوهاب البیاتی
ترجمه ی عذرا جوانمردی

پرده ها را کنار نزنید!
مبادا خورشید من بتابد و
خورشید دنیا خجالت زده شود و
جهان در تاریکی غرق شود!.






شعر:

آغوشت را
چگونه روزه بگیرم
وقتی عسل چشمانت
دهان نگاهم راآب می اندازد
ومن
پنهانی قورت می دهم
طعم نگاهت را


علی مولایی

به بیشه زار و نیستان
چنین نکرد آتش



که خنده ی نمکین تو
برجراحت دل



علی مولایی

این آرایش جدیدت در شعرهام
همه چیز را به هم ریخته!
لااقل موهایت را ببند
که شعرهام به باد نرود...

تو همان صبح قشنگی

که پس از هر تکرار

عاقبت این دل دیوانه

به نامت خورده!

برق چشمانت دلم را می برد
کاش چون یوسف مرامی دیدی و
غصه ای در دل نمی ماند از غمت

میانه ی خوبی....
باشعر ندارم
اما...


غزل چشمانت را
هرشب...
می خوانم



علی مولایی

اگر تو دوستم بداری
از ابرها باران نمی خواهم
از خورشید تابیدن نمی خواهم
از بهار شکوفه نمی خواهم
از خدا هیچ نمی خواهم

امشب
میز کافه ای که
دست هایمان را به هم رساند
گل داد.

بی روزن امیدت، چگونه زندگی کنم؟!
بی آسمان عشقت، چگونه پر بگیرم؟!
راستی! تو که نباشی،
چه کسی به من خواهد آموخت
که چگونه دلم را نگه دارم؟!.



شعر: رفیق صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی

مرگ آنقدر ها بد نیست
وقتی قرار است پای آمدنت
ذوق مرگ شوم،
می ارزد به زنده ماندنم

در خزان دلم، همیشه بهار توست

دیدار تو خانه ی غم ام را ویران خواهد کرد
و گل امید در گلدان دلم می رویاند
دیدار تو سر سپردن به مهربانی ست
که احساساتم را در شعر عیان خواهد کرد.



شعر: پری قره داغی
برگردان: زانا کوردستانی

تۆ بە ڵینی هاتنت بدە
تا دە رگاکەم
بۆ هەمیشە کراوە بێ.
◇
تو مژده ی آمدنت را بده،
تا در خانه ی من
برای همیشه باز بماند.


شعر: هیژان کمال
برگردان: زانا کوردستانی

شب ،
در یلدایِ گیسوانت
پَرسه می زنم
تا صبح ،
به جانِ ستاره قسم.

عشق می ورزم به همه
-حتّا تو-
دوست دارم همه را
-حتّا تو-
که مرا
دوست نداری
و نمی دانی عشق
طعمِ نارنگی و لیمو دارد.