متن عاشقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقی
سردرگمی سوال قشنگی است بعد تو
تا مرگ احتمال قشنگی است بعد تو
قبول می کنم بهار عوض نمی کند مرا
اجازه میدهم غبار عوض نمی کند مرا
اشکم به نردبان توسل نمی رسد
آهنگ قلب من به تعادل نمی رسد
افتاده آتشی به تمام وجود من
هی ذره ذره...
دفتر را ورق زدم قلم را در دست گرفتم . قلم میخواست تو را فراموش کند . قلم میخواست تو را فراموش کند ورق میخواست فصل دیگری آغاز کنم از فصل دلتنگی به فصل عاشقی
از فصل عاشقی به فصل دیوانگی
قلم میخواست از تو نگوید بس است دیگر بس...
ای عشق فرصت بده ! از سینه آهی بر کشم
در گرفت دل از غم ات تصویر ماهی بر کشم
از خاطرات خشک تو گر نمی روید گلی
مهلت بده ! تا از آن من خود گیاهی بر کشم
منکر عشقم درین دنیای تو صد حیف حیف
روزگار داند ،...
دیگر برای عاشقی «فرصت» مهیا نیست
این ناخدای پیر را یادی ز دریا نیست
هر کار کردم تا که آبستن شود احساس
اما برای «عشقِ تو» احساس کارا نیست
بهزاد غدیری
عاشقی تا که قدم بر تن دنیا زده است
عشق مشت خودش را به سرِما زده است
میوه ی تلخ از آن روز نصیب من و تست
که پدر دست برآن شاخه ی بالا زده است
عشق چیست؟همان قصه ی طوفانی نوح
پدری با غم فرزند به دریا زده است...
من از تو دلگیر دل از تو غمگین کجا بگردم ترا بیابم؟
کجا بگردم ترا بیابم ، ترا بگردم کجا بیابم ؟
پناه قلبم ! دلیل عشق ام دل از تو نالان ، جسم از تو ویران
در این خیابان در آن خیابان کجا بجویم که تا بیابم
شروع عشقی...
شور عشق
هرکه از عشق ندارد اثری بی خبر است
چون درختیست پر از شاخه ولی بی ثمر است
عشق نقاشی دوران هنرمندی ماست
آنکه بی واهمه عاشق نشده بی هنر است
خیمه در عشق نزد هرکه پشیمان شده است
ساکن کاخ اگر هست هم او در به در است...
درد دل را کس نمیداند چو غم
درد قلب را کس نمیداند چو زخم
آن یکی دردست و درمانش تویی
آن یکی اشک است و چشمانش تویی
این یکی دیگر ندارد طاقتی
درد هجران شد برایش عادتی
شمع و گل پروانه گردان دورشان
دیگری رفت بی خبر شد باز بی...
تار و پودم را به دست باد و باران میدهم
خاطراتت را به آغوش خیابان میدهم
آرزوهای بزرگی را به سر پرورده ام
تمامش را به دست سرد طوفان میدهم
تا بدانند اندکی از روزهای تلخ را
شرح دردی را که من دیوان به دیوان میدهم
عاشقی در روزگار سرزمین...