چهارشنبه , ۷ آذر ۱۴۰۳
کاش میشد که میگفتم به دیدارم نیا کاش میشد که میگفتم نگاهم هیچ نکن ولی مگر میشد مگر میشد من به عشقت چه محتاجم مثل خاک به رد پای عاشق من به حس وجودت محکومم مثل گل به نور هیچکس نمیداند چرا نمیداند چرا من از نگاه تو از صدای تو می هراسم میهراسم از بودنت با من بودنت با نگاه من نمیدانم چرا ولی ایکاش میشد به تو میگفتم از وجودم رخت برکن برو از درونم بگذار تهی باشم ولی مگر میشد مگر میشد بی تو میمیرم من به تو محتاجم مثل رود به ...
مادرم گفت : که عاشق نشوی ، گفتم چشم ...چشم های تو مرا بی خبر از چَشمم کرد .....
پدرم گفت که عاشق نشوی فرزندممطمئنم پدرم مثل تو را کم دیده...
شدم عاشق به بالای بلندشکه کار عاشقان بالا گرفته استنسیم صبح، عنبر بوست امروزمگر یارم ره صحرا گرفته است؟...
من عاشقِ تو هستماین گفتگو ندارد ....
یکی بهم گفت :یه دختری ۷سال عاشقم بود،منو میپرستید ...حالا که خودم عاشقش شدم ،رفته !فقط نگاش کردم.....گفت: چیه؟گفتم: تو چی میدونی از خستگی؟...
ما نباید انتظار داشته بیاشیم آدم ها را تمام و کمال بشناسیم،حتی اگر عمیقا عاشق انها باشیم....
یک صبح زیبابرادرم و دوستم جلو راه می رفتند و من و دوست دوستم پشت سرشان می آمدیم. دوست دوستم خانه اش را برای فروش گذاشته بود اما خانه را کسی نمی خرید. دوست دوستم دلخور بود که هر وقت می خواهد چیزی بخرد آن چیز گران است و هر وقت می خواهد بفروشد آن چیز یا ارزان می شود یا اصلا خریداری ندارد و داشت از مشکلاتش برایم می گفت. همان موقع دو کبوتر پروازکنان از بالای سرمان رد شدند. برادرم گفت: «چقدر قشنگ.» بعد رو به ما کرد و پرسید: «دیدین؟» دوست دوستم گفت: «...
من به هر راه روم ساکن آغوش توام...️️️...
تو میشی اولین نفری که آخرین بار از ته دلم عاشقش شدم...
من خواب دیدم سالها بعدوما هر دومون عاشق ولی پیریماین یعنی ما تا آخرش هستیماین یعنی ما تا آخرش می ریم...
بیاد اون صُبحى که بیدار شم و چشمم به اولین چیزى که میخوره، تو باشى...بیاد اون شبایى که برات خونه رو گردگیرى کنم و غذاىِ موردِ علاقتو بپزم تا تو از سرِ کار برسى خونه و با یه ماچِ گنده بهت سلام بدم...بیاد شب هاىِ قشنگى که توىِ بغلِ تو به خواب برم و عطرِ تنت رو تا نفس دارم بدم توىِ عمقِ ریه هام...بیاد وقتى که بعله ىِ جانانه اى میگم و تا ابد،تا ابد میشم مالِ خودِ خودِ خودِت...بیاد...اون روزا زودتر بیاد...تو بِشو طولانى ترین و بهترین...
دو گروه از مردان ؛هیچگاه به زندگیِ عادی بر نخواهند گشت...آنان که به جنگ رفته اند ،و آنان که عاشق شده اند...
یک چتر و دو نفرآنکه عاشق ترخیس تر...️️️...
من عاشقِ همان دوستت دارم هایی هستم که نمی گویی!! که با نگاهت دلم میلرزدکه فقط میگوییمواظب خودت باش..️️️...
ساده عاشق شُده ام،ساده تر از آن رسوا،شُهره ی شهر شدن با توچه آسان سخت است! ️️️...
اگه نبودى...دنیام سیاه و سفید بودنمیدونم شایدم فقط سیاه بودنه آبى آسمون معنى داشتنه سرسبزى سپیدار و نه سپیدى برفحتى پاییز هم دیگه هزار رنگ نبوداگه نبودى بوى عطرِ کوچه پس کوچه هاى بچگى رو لا به لاى روزمرگى ها گم میکردماگه نبودى کى پا به پاى دیوونگى هام میدوید؟؟!!؟؟من تمام این راه رو کنار تو خندیدمکنار تو گریه کردمشکست خوردم،موفق شدمزمین خوردم،بلند شدمعاشق شدم...خوب گوش کن خواهرى؛من بلد نیستم برات نمیرمبلد نیستم وقتى...
بی خبرم از تو و من تاب ندارم... بعد تو خود را به که باید بسپارماز دل من کم نشده مهر تو ماهم دلبر من غیر تو دل یار نخواهممستو خراب عطر گیسوی توام عاشق تاب و گره موی توامرفتی و یک روز دلم بند نشد بعد تو این بغضکه لبخند نشد......
در یک رستاخیز ساده!از باورهای پوشالیشاید عاشق کلاغ شود مترسک...
.سلام برنده زندگی من...در واقع سلام همه کسم...بیست و یکمین ماه از داشتنت وسطِ قلبم میگذرد.میدانم نباید منتظرت باشم اما زنی که عاشق است، دیوانه ست...و تو میدانی این انتظارِ دیوانه کننده، برایِ چیست...برایِ دستانت که فقط یکبارِ دیگر دستانم را بگیرد، رویِ قلبت بگذارد تا بدانم هنوز برایِ من میزند.راستی، خودت قولِ ماندن تا ابد را داده بودی، حالا اصلا من بدترین آدمِ رویِ زمین، تو چطور دلتنگم نمیشوی؟درد دارد، دلتنگی را میگویم...آد...
یادت باشد...آدم عاشقهی شانس دوباره و دوبارهبه تو میدهد...کوتاه می آید...کوتاه می آید...ولی وقت رفتن بلند بلند می رود......
حسابی غرقِ فکرتَم حسابی عاشِقت شدم!️️️️...
تو یکیو پیدا کن مثه من نگات کنهمن خودم چشاشو در میارم.️️️...
و اگر عاشقی؛با تمام قلبت عاشق باش..️...
من با تمام روح و تنم عاشق تو اَمامّاقسم به صاحبِ قرآن تو نیستی!...
من بجای هر دومانقدم میزنم برگها راعاشق می شوم باران رادستم به تو نمی رسد پاییز را بغل می کنم .....
تمام زمان ها در نظرم یکی ستجز آن لحظه ای که عاشقت شدم...
سربازی فقط دوسال استاما برای یک عاشقبه اندازه بیست سال است...
ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﮔﻮیی ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ !ﮐﺎﺵ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ،ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ،ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ... ،ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ ...ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ،ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺯﺩ ...ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯾﻡ ...ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ...ﺷﺎﯾﺪ ، فرصتی نیست تا ﻋﮑﺴﯽ ﺷﻮیم ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﺩﮔﯿﺮﯼ ماﻥ ﮐﻨﻨﺪ!اصلا گاهی باید نرسید ... اصلا قرار نیست به همه آرزوها رسید گاهی نرسیدن ،نداشتن ،تو را عاشق تر میکند ....ومفهوم زندگی چیزی جز عشق نیست ...
وقتی میفهمی عاشق شدهای که میبینی دوست نداری بخوابی ! چون واقعیت شیرینتر از رویاهایت شده است ......
ما را هنر چشم توعاشق بنمود.....
و من عاشقت شدمعشقی کهکسی از آن خبر نداردجز آنکس که تو را آفریده......
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفندسعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد....
سایهام عاشق سایهات شدهمیخواستم ببینم آیا میتوانیم همسایه شویم؟...
من اینجا درست وسط پاییز ایستاده ام و دارم برگ به برگ دوباره عاشقت می شوم...
هفده سالم بود، عاشقش بودمحتی سعی کردم براش بمیرم، دو سال بعدحتی اسمشم یادم نمیومد.زمان همه چیزو پاک می کنه...
آبان هم که رسیدبا کوله باری پر از باد و باران و برگ هایِ نارنجی .با حال و هوایِ دلبرانه ای ، که آدم را ناخودآگاه ، شیفته و عاشق می کند .با لطافتِ کم نظیری ، که خیابان ها را آماده می کند برایِ قدم زدن .درختان ، مهیایِ یک تغییر شده اند ، و تغییر ، بارزترین نشانه ی تکامل است .آسمان ، خودش را آماده کرده تا تمامِ دردهایِ ته نشین شده اش را ببارد ، و زمین ، برایِ بی قراری هایش ، آغوش وا کرده .کاش ، همراهِ برگ هایِ خشکِ پاییز ، تمامِ کینه و د...
فکرشو میکردی اینقدر عاشقت بشم؟...
یه جایی خونده بودم کهوقتی کسی زیادی عاشق یه نفر باشه ،بیشتر از اینکه بگه دوستت دارممیگه مواظب خودت باش ......
کسی که اقرار نمیکند شبهایش بی حضورِ شما صبح نمیشود!کسی که نمیگوید صدایتان که بلرزد دنیایش میلرزد...مغرور نیست...کسی که دلش پرواز نمیکند برای آغوشتانو سفت بغل نمیگیردتاندوستتان ندارد...وگرنه عاشق غرور سرش نمیشود؛میان آن همه خواستن...
دنیا دیگر ظرافت نمیشناسد، نکته سنج نیست.آدمها نمیفهمند لحظه نشستن و برخاستن،نوشیدن یک لیوان آبیا باز کردن در یک قوطی توسط معشوقدر چشم عاشق چقدر میتواندباشکوه، پر هیمنه و زیبا باشد.اما برایشان مهم است که اسم معشوقشانچقدر دهان را پر میکند و چند دهان را میبندد.دنیا جای ژستهای تهی، لحظههای تهی،مردمان تهی و نیازهای بیپایه و امیال قلابی ست......
از بس که خدا عاشق نقاشی بود...هر فصل به روی بوم، یک چیز کشیدیک بار ولی گمان کنم شاعر شد..یک گوشه ی دنج رفت و پاییز کشید!...
دیر آمدی عزیز!من عاشق خیال تو شده ام......
دردم این نیست که او عاشق نیست ،دردم این نیست که...معشوق من از عشق تهی است ،دردم این است کهبا دیدن این سردی ها ...من چرا دل بستم؟!؟!...
خودخواهموقتی تمام جهان را برای تو میخواهمو تو را برای خودم...
تو همان عشقیکه هر دم و باز دمَماز عطر تو جان میگیرد،و درهر نفس از تودیوانه تر می شوم وهر لحظه از تو عاشق تر.......
عاشق که میشوى هیچ گاه نمیتوانى تنها بمانى!یا خودش را بغل میکنى یا خاطراتش را......
مثلن یهویی بغلت کنه بچرخونت...!بعد دم گوشت زمزمه کنه دوستت دآرم جدی تو بودی عآشقش نمیشدی؟!...
اونی که عاشقته خودش شرایطشو ردیف میکنه تا باهات باشهغیر این بود کبریت بزن به اون رابطه.....
میگن هر چه بیشتر حستو برای یک نفر مخفی کنیبیشتر عاشقش میشی...