متن عشق

این منم تازه ترین فاجعه ازمحضرِ عشق
که نشستم به عزاداری خاکسترِ عشق

بشکند آینه ایکاش ، که مشغولم کرد
به خودآرایی هرروزِ ملال آور عشق

به تماشای تو مشغول شدم یادم رفت
که سلامی کنم ای دختر نیلوفر عشق

خاطرات من وُ تو هرچه که بود عشق نبود
خط...

در سینه ام نگاهی از غم پر است
زندگی بی تو به تاریکی می کشد
بی تو، دلم یک صحرای خالیست
در غروب هر روز، تنها رنگم رنگ غم است

چشمانم به خاکستری درآمده است
پر از اشک و ناله های بی خبر از خنده
تو رفتی و باقی ماندم...

.
گرچه این دنیایِ فانی بی وفاست
گرچه رسمش غیرِ تنهایی نخواست

رود باید بود و از متنش گذشت
این گذر، میراث سبز لحظه هاست

مهربانی کن! بخند و شاد باش!
بی خیالی، چاره ی هرروز ماست!

زندگی، دریاست! ما، در کشتی اش
عشق، تنها عشق! آری ناخداست!

عشق ما...

وقتی قلبم چیزی رو میخواد،منو دنبالش میکشونه
اگه فداش کنم چشامو زندگیمو چیز زیادی نیست براش
شب من ،آی ای شب من
از عشقش شبم طولانی شد
عشق سال های من
بین من و اون... ای دل، یه قدم دیگه بین من و اونه
این باور کردنی نیست...

_برشی از...

ستوده ام خیال تو، خیال عاشقانه ات
به خلوت نگاه من ، دو چشم شاعرانه ات
به جان خود  فشردمت ، بهار شد عصاره ات
برقص و جان بده تو با درخشش شبانه ات
ستوده

دکتر جرج ویلانت:
خوشبختی در ۶ کلمه!
خوشبختی یعنی عشق نقطه سر خط

تو شدی همه دنیام، هرجا بری اونجام، دست تو دستام
عاشق توام،عاشق توام
میشناسم تورو بهتر از هرکی که بگی
احساسم، واسه هیچکسی نیست جز تو یکی
عشق تو واسه من تکراری نمیشه
دلتنگم، دیگه دل تو دلم نیس واسه تو، دلتنگم
میدونی فقط این حسو به تو دارم چون...

عشق درخششی جادویی است که از درون هستهٔ سوزان روح می تابد و زمین پیرامونش را روشنی می بخشد و توانمان میدهد تا زندگی را در قالب رؤیایی شیرین و زیبا بین دو بیداری درک کنیم.


جبران خلیل جبران

با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من
با تو انگار توو بهشتم با تو پر سعادتم من



_برشی از ترانه

دیروز، امروز
حالا ،فردا ...دنیا به کسی وفا نکرده
نگذار حتی یک لحظه
یک لحظه رو از دست بدیمش خدا نکرده
تو پهنه ی گیسوت آزادم کن
نزدیکی لبهامون عاشقانه است
با یک بوسه آبادم کن
این لحظه ی تاریخی جاودانه است
عجب عاشقانه است
تو معجزه هستی رامشگر طناز...

آرام جان
پس از دیدارت،برای بازگشت
دیگر کافی نبود برایم راه رفتن در زمین!
من پرواز کردم تمام آسمان را...

دو سرخی براق در جهان،
یکی لب های تو، و دیگری گیلاس،
یکی دلخواه عشق، و دیگری دلخواه هوس...
مهدی بابایی ( سوشیانت )

در نسیم خنک پاییز ، شعله عشق زبانه می کشد،
برگ های طلایی ، رقصان ، دست در دست
نسیم پاییزی آواز می خوانند.
غم تارهایش را می بافد ، تاری از اندوه و تنهایی،
با این حال، آواز عشق هنوز در میان درختان طنین انداز است.
رنگ های عشق،...

خوشم که عشق نکرد امتحان پروازم

شکسته بالی من در قفس نهان گردید

پرهیزی ندارم
تا در بساطم غیر تو چیزی ندارم
جز مهر تو ماه دل انگیزی ندارم

تا بامداد لحظه های با تو بودن
جز نغمه ی مرغ شباویزی ندارم

من وامدار سرزمین اشتیاقم
جز شوق تو در سینه واریزی ندارم

از عشق این رنگین کمان بیکرانها
زیباتر از یک صبح...

کاشکی چشمای توروهرگزندیده بودم کاری کرده هرلحظه توعشق توبسوزم

زمستانی ست
حال وروزم
تن پوشم
چترنگاه توست
کمی باران عشق ببار
برتن رنحورم


صیدنظرلطفی

بر آستانِ عشق می پَری،
بر مناره ی دل
می نشینی نرم
اما ای کبوتر !
- تو را به حرمتِ عشق-
آلوده ام نکن
با فَضله هایِ غم.

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو...

سختمه باورکنم که مال من نمیشی امابرای دلم درهرصورت عزیزی

قلب عاشق غرق شده تودریای نگاهت هرکجاهستی گلم خداپشت وپناهت

صداتوکه میشنوم ازخودم بیخودمیشم چه بادلم میکنی بی تو گلی خشکیدم

من دارم احساسم به پای تومی ریزم اما تو حتی یه بار نمی بینیم عزیزم

یه لحظه غفلت ازدلم یه عمرپشیمونی آورد من عاشقت شدم ولی ازم نمیکنی ساپورت