با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد...
هر قلبی دردی دارد... فقط نحوه ابراز آن متفاوت است برخی آنرا در چشمانشان پنهان میکنند و برخی در لبخندشان....... خنده را معنای سرمستی مدان آنکه میخندد غمش بی انتهاست
تو را چه غم که شبِ ما دراز می گذرد؟ که روزگارِ تو در خوابِ ناز میگذرد
برای کسی که نمیخواهد پیش تو باشد ، دلتنگی و غمِ جای خالی اش حماقتی بیش نیست
من به اندازه غم های دلم پیر شدم از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون ...
خوابم میاد، ولی نمیرم سمت تخت خواب! اون لعنتی یه تله ست... توش از خواب خبری نیست... فقط فکر و خیال که انتظار ادمو میکشه
بسیار وقت ها، با یکدیگر ، از غم و شادی ِ هم سخن ساز می کنیم ... . اما ...در همه چیزی رازی نیست...گاه به سخن گفتن ِ از زخم ها ، نیازی نیست... . سکوت ِ ملال ها از راز ِ ما سخن تواند گفت
آغوش تو وا کن واسم امشب / دلم غم داره واسه نبودنت امشب دیروز گذشت بی تو برام چه سخت / دلم میخواهد آرام بخوابم تو آغوشت امشب
چه دردی بدتر از اینکه بخواهی رفتن او را... خودم صدبار جان کندم ولی رفتن صلاحش بود...
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
دم آن بوسه ی.... جمعه ی تو گرم... که شیرینی آن... اثری از غم آدینه ... برایم نگذاشت....!!!
صبح ات رو با شادی شروع کن حتی اگر ته ته قلبت خوشحال نیستی وقتی به یه روز شاد فکر کنی می تونی به غم ها غلبه کنی باور داشته باش...!
خورده است ولی غیر ارادی خورده است از شدت غم ز فرط شادی خورده است افتاده زمین و بر نمی خیزد... وای این تاک گمان کنم زیادی خورده است
درون سینه ام دردیست خونبار که همچون گریه میگیرد گلویم غمی آشفته ، دردی گریهآلود نمیدانم چه میخواهم بگویم ...
تمرین کنیم به غم کسی نخندیم به راحتی ازیکدیگر گذر نکنیم بردیگری تهمت ناروا نبندیم وحریم آبروی دیگری را بدون اجازه وارد نشویم دنیا دو روز است هوای دل یکدیگررا بیشتر داشته باشیم
ای کاش کسی می آمد و غم ها را از قلب اهالی زمین بر میداشت...
خدا وسط غم هات یه گل می کاره مطمئن باش
سکوت چه بلایی که بر سر آدم ها نمی آورد..! یک دنیا حرف نگفته صف میکشد پشت دیوار لب ها.. چه بغض هایی که دفن میشود در گلو.. حتی هوا هم هوای دلخوری میشود.. سکوت است دیگر..! شاید مملو باشد از حرف هایی که نیمه شب در صفحه ی چت...
پُرَم از بس که غم نبودنت را در خودم ریختم
دلم دریاچه غم شد دوباره بخوان ای دل محرم شد دوباره
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس...
آرزویم این است آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست...