متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
جانا که ز تو هیچ اثر از مهر و وفا نیست
در دل سنگ تو جزء جور و جفا نیست
مجنونم و در کوی تو افسرده و حیران
از تو هنری غیر شکستاندن دل ها نیست
ای بی تو دل تنگم شب گرد خیابان ها
بی تو چشم پر اشکم مانده زیر باران ها
راه بسته و پل بسته پاهایم شده خسته
در بستر مسدودم با یورش توفان ها
ای عشق مددی رسان بر آبروی شعرم
با زمزمه ای از خود در جمع پریشان ها
باز...
ای بی تو دل تنگم درگیر با خیابان ها
مانده چشم پر اشکم بی تو زیر باران ها
راه بسته و پل بسته با پاهای شده خسته
در بستر مسدودم با یورش توفان ها
ای عشق ممدی کن تو بر آبروی این شعر
با زمزمه ای از خود در جمع...
یتیشدی یار قوجاخلادیم یار آغلادی من آغلادیم
یولا ییغشدی گونشلار یول آغلادی من آغلادیم
منیم یاریم چیچک دیر گود اولا ملکدیر
خبر چاتینجا گولرگو آغلادی من آغلادیم
اورک سوزون دئدیم تارا تاریم اولدی پارا پارا
یاواش یاواش سیزیلدادی تار آغلادی من آغلادیم
نه آیریلیق نه چاتماق نه درد اولا نه...
فکر نمی کردم دلم را بشکنی دیدم که میشه
فکر نمیکردم که دورم بزنی دیدم که میشه
بی تو نه آغوش هست که آغوشم بگیرد
بی تو نه یاری هست که چشمم را بگیرد
زمستان رفت بهار آمد من بی تو بی بهارم
نه دلداری وفادار هست که قلبم را...
از غم عشقت دلم هر لحظه طوفان می کند
موج یادت در گلویم بغض پنهان می کند
موج عشق بی مثالت زد به شعر طوفان گرفت
باز از نگاه شاعرت، یک مثنوی سامان گرفت
واژه واژه تا همیشه حس پاکت با من است
تا همیشه معنی هر شعر و فالت...
آنقدر تو زیبای که زیبایی ات را حد نیست
چیزی به اندازه ی زیبایی تو بی حد نیست
مجموعه ی زیبایی را که در تصرفت داری
به هیچ اندام و سر و روی تن و قد نیست
چیزی که از کسی بخواهی در همان لحظه
برای او دیگر فرصت اما...
کاش بهاران نشود سال به پایان نرسد
قصه عشق به غیر از بغض پنهان نرسد
یوسف قصه کنعان در کف تنهایی چاه
رانده از عشق زولیخا و به کنعان نرسد
هر کجا راه زدم ختم به چشمان تو شد
در خودم چاه زدم عشق به زندان نرسد
من کجا کی...
آنقدر زیبای که زیبایی ات را حد نیست
چیزی به اندازه ی زیبایی بی حد نیست
مجموعه ی زیبایی که در تصرف تو هست
در هیچ اندام و سر و روی تن و قد نیست
چیزی بخواهی از کسی در چشم بر هم زدن
دیگر برایش فرصتِ شاید و اما...
بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
باید به غزل های نگاه تو رسم امشب
چای چشمان تو با شاعری...
بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
باید امشب به غزل های نگاهت برسم
چشمان تو شعر است و ز...
خبرت هست خبری جزء خبر روی تو نیست
نفسم جزء به هوایی از نفس های تو نیست
ولی از تو هنری غیر شکستاندن دل نیست
والله که چنین راه و روش در خور ما نیست
خوش لباس و دلربایی شیک تر می خواهمت
همچو پیراهن به تن نزدیک تر می خواهمت
من زخمی از عشق ام از جنگ خسته آمدم
تو یار قد بلند را کمر باریک تر می خواهمت
بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
من مست نگاه تو شدم هول برم داشت
فکر بوسیدن و آغوش تو...
من مست نگاه تو شدم هول برم داشت
خیال از لب و آغوش تو را سرم داشت
قراره نیمه شب حال و هوای طوفانی
گناهش همه هست گردن یک شیطانی
کشم نقاشی بال وپرت را
رخ ماه و دو چشم دلبرت را
شبیه کودک بی مادر از درد
کشم بروی سینه ام سرت را
منم عاشق تویی معشوقه من
بخواب راحت تو روی سینه ی من
بیا فریاد از دردم تو بشنو
که بشکستن دل بی کینه من
تو عشقم...
تو زیبا دختری از آسیایی
نژاد پاک از این جغرافیایی
سرت بالا بگیر ای ماه زیبا
که تو از خاک پاک آریایی
🍁در آ غوشت بگیرم سرد سردم🍁
دو چشمان سیاهت برق دارد
ولی با رشته ی من فرق دارد
که من زخمی عشقم میهراسم
خم گردابه ی عشق غرق دارد
عطش دارم ز دردم با تو گویم
نشسته بغض تلخی در گلوبم
کدامین درد را فریاد باشم
که در من هست...
در این زمانه ی گناهی که مهربان بود
به من بگو تا که بدانم کدام جان بود
نگاه کرد و سپس به من خیره شد او
اگر چه ختده ام با نگاهش همزمان بود
همچو یک قایق کوچک دست مرا گرفت
به دورترین نقطه در جهان مسیرمان بود
به خشم...
من آن کویر خشکم که بارانش تو هستی
عطش دارم از عشقی که پنهانش تو هستی
اگر شهدم اگر زهرم اگر قطره و یا بحرم
من آن گمگشته در راهم که پایانش تو هستی
بگو عشقم کجا گیرم سراغت نازنین یارم
شوم پروانه تا آیم به باغت نازنین یارم
سحرگاهان...
منم تنها ترین تنهای بی کس
بیا عشقم به فریاد ، دلم رس
بیا که هرچه گویی لایقم من
غزل بانوی شعر دفتر من
بیا نشکن تو قلب خسته ی من
توبشکن آن سکوت بسته ی من
بمان پیشم نرو هرگز عزیزم
کنارِ این دل بشکسته ی من
همه شب...