متن چشم تو

ای جان جانانم مرو
از دیده گریانم مرو
بگو مگر چه کردم
چشم تو دنیای من است
این قصه رویای من است
تویی دوای دردم...

برشی از ترانه

خلاصه ای از من در تو
و این آغاز پایان هاست
وقتی دنیا با چشم تو آغاز
و با چشم تو پایان می پذیرد...

چشم تو معدن زیبایی و آرامش و راز

عاشقم، عاشق چشمان تو ای حضرت ناز

چشم تو شیطان اگر باشد، ولی

در خیال من خدایی می کند


هادی نجاری

چشم تو از کهکشان راه شیری سرتر است

پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است

من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست

اسم تو از هرچه زیبا دیده ام زیباتر است

بهزاد غدیری شاعر کاشانی

دلآرام​​​​​​​
رشته ی افکار ما و گوشه ای از شال تو
لحظه ها جامانده در تقویم ماه و سال تو

گرچه میخواهم به شعر خود بپردازم ولی
مصرعی کو بهتر از پرسیدن احوال تو

دیدن باغ بهشتم با دو چشم تو خوشست
مثل بادی می کشانم خویش را دنبال تو...

آنکه در چشم تو رویای مرا زندان کرد
کاش میداد به دلتنگی من معنایی:)

غزلِ چشم تو شد باعث شیدایی من

چه غریبانه از این خاطره شاعر شده ام

هادی نجاری

بوسه ات مرحله ی پر هیجانی دارد!
چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد!

نکند وارث لبخند مونالیزایی!
که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟

هُرم آغوش تو یعنی که خدا هم با تو
گاهگاهی هوس خوشگذرانی دارد

کاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!
که خریدار تو بودن...

بر طلوع چشم تو خورشید می رقصد هنوز

صبح زیبایت بخیر ای بهترین تکرارها
‎ ‎

ارس آرامی

منطق چشم تو با فلسفه ام همخوان نیست

قتل عمد و طلب عفو تناقض دارد !!

ارس آرامی

دارد نوای این شب غمِ آوای ما را
در شامگاه هجران بشنو رَثای ما را
من کشته نگاهت از چشم پر گناهت
از چشم تو بگیرند پس خونبهای ما را
با چشم خویش کندی ای یار گور ما را
با گریه ات نوازی ساز و عزای ما را
ماه عسل...

غصه هات مال خودم!
شادیام برای تو!

آره جونمم میدم.
واسه خنده های تو!

تونباشی داغونم
همه چی رنگ بلاست.

بیا دستمو بگیر
باتو لحظه هام طلاست!

بودنت برای من
مث حس بارونه!

چشم تو...به چشم من
رنگ رود کارونه.

عشق تو به قلب من
جون میده نفس میده!

قهرتو...

خنده ات اردیبهشت و رفتنت آبان عمر

آتش چشم تو بهمن، بوسه ات گرمای تیر

ارس آرامی

بانوی من آرامشت را دوست دارم
زیبایی و آرایشت را دوست دارم

در چشم تو یک لشکری آماده باش است
جنگیدن با ارتشت را دوست دارم

یک دنده ای و غدی و حاضر جوابی
اما زبان سرکشت را دوست دارم

می خواهمت، خندیدی و گفتی چرا من؟
هم پاسخ و...

آرامش قلب تو مرا شاخه نبات است
تو کعبهٔ عشقی و دلم در عرفات است

در سعی صفای تو چنان شاد دل من
انگار که در کوچهٔ رمی جمرات است

باران زدهٔ چشم توام ای همه خوبی
آنجا که پر از زمزم عشق است حیات است

در دفتر شعرم غزل...

مجرمم
جرم نگاه دزدکی بر چشم توست
بین بازوهای خود زندانیم کن تا ابد

آن که دارالعشوهٔ چشم تو را تاسیس کرد
در کلاس خنده ات عاشق کُشی تدریس کرد

زوم کردم تا دلِ سیری تماشایت کنم
مشت بابایت دهان بنده را سرویس کرد!

ارس آرامی

دل که نه اهل مِی و مستی و نه میخانه بود

الکلِ چشم تو ما را دائم الخمرم نمود


هادی نجاری

کافه بود و من و تو، مهر به چشمان تو بود
فال دلدادگی ام در دل فنجان تو بود

چشم تو فرضیه جاذبه را ریخت بهم
شاخه ی سیب دلم دست به دامان تو بود

هوس بوسه ز رخسار تو افتاد به سر
لب گزیدم که لبم آفت ایمان تو...

به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت

نکنم میل به حوران و نظر با ساقی

نفس نفس به هوای تو خو گرفته دلم
غزلِ ترانهٔ چشم تو کو؟ گرفته دلم

هنوز واهمه دارم ز خاطرت بروم
بگو که در تب وتابی، بگو گرفته دلم

قدم قدم بکشانم به خلوتت و ببین
که جز تو از همه شهر رو گرفته دلم

کسی که سهم مرا از...

نام تو مگر چیست؟ که شرط ضربان است
خونیست که در رگ رگ ابیات نهان است

از رایحهٔ عطر تو، قارونم و بی شک
هرم نفست گنج ترین گنج زمان است

لبخند تو مشهورترین سیب بهشتی ست
از طرح لب توست که حوا نگران است

تصویر دوتا مردمک چشم تو...

بدنت بکرترین سوژه ی نقاشی ها
و لبت منبع الهام غزل پاشی ها

با نگاهت همه ی زندگی ام بر هم ریخت
عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها

چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت
مثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها

ماهی قرمزم و دلخوشیم این...