اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
بِژان ماتور: حرف های ناگفته عاقبت اندوه می شوند.
چون اناری که رسیده ست پراز اشکم وخون دارم آرام در اندوه خودم میترکم....
باران همیشه اتفاقی نمی بارد گاهی اندوه من و توست نازل می شود از آسمان
از رهگذرها غیر اندوهی نمی ماند از خرمن گل های بادآورده جز بویی
کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را
اندوهِ من این است که در دفترِ شعرم یک بیت به زیبایی چشمِ تو ندارم
پاییز دستِ تابستان را با «مهر» می فشارد هم چنان که اندوه قلبِ مرا!
وعشق را . در انبوهی . از اندوه . یافتم
پاییز ؛ بهار به بغض نشسته است ؛ در اندوه بیکران روزگار
خیابان غروب می کند در اندوه گام هایم خانه ام کجای شهر گم شده است؟
آدمی بازمانده ی اندوه است؛ حرفهایش را اشک هایش می زند.
بخند که جهان با اندوه تو دگرگون نمی شود...
تو ، دل تنهاییم را خط به خط خواندی ولی دل همان دل بود ، اندوهش ، کمی تغییر کرد
روسری های تو باعث شده زنبور عسل جای گل، حسرت و اندوه به کندو ببرد
جان ِ ما آغشته ی حزنی ست بی پایان ولی، می شود با بوسه ای اندوهِ ما را کم کنی..؟
ای اندوه! آیا زانوانت از زانو زدن بر سینه هامان به درد نیامد؟!
خانواده محترم... با اندوه فراوان درگذشت پدر گرامیتان را به شما و سایر بازماندگان تسلیت عرض می نماییم. از طرف...
این حجم از فاجعه و اندوه !.... چه تسلیتی ؟ چه تسلایی ؟!
دوستت دارم شبیه آزادی و می دانم عشق آغاز اندوه است، گل آغاز گلوله...
نفس بکش... عمیق ، آرام ، شادمان...! بگو غم رد شود، که قلبت، آرامگاهِ اندوه نیست!
حالا هر چقدر از شیرینی عشق بگویی ... من آدمی را به یاد می آورم که به اندوه چشم هایم میخندید!
دردهایم زبانم را جویده اند در اندوهِ دستهایم پاهایم فرو ریخته اند از برابر آینه عبور میکنم چقدر پلاسیده است گربه ی ملوس ِرویاهایم!
عشق تو مرا به شهرهای غم و اندوه برد که پیش از تو به آنجا نرفته بودم ! و حتی نمی دانستم گریه معنای انسان میدهد و هر کسی بدون اندوه ، انسان خطاب نمیشود ...