روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان... بی تو
یک پیاله شعر تازه یک وجب دلواپسی زیر قیمت می فروشم مشتری دارد کسی ؟؟؟؟
هوای آمدنت دیشبم به سر میزد نیامدی که ببینی دلم چه پر میزد
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست...
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنت کمر این دیوار را شکست
برگ به برگ هدر می دهی پاییز را به پای نیامدنت...
در نبودت چیست کار من به جز گریان شدن
بگو چه کنم با این همه پناهنده که در من غرق شده اند؟
و چه چیزی تلخ تر از این که آمده بودم بمانم و تو بدرقه ام کردی...
ویرانم مگر نمی بینی صدایم بم است!
دلتنگی یعنی، ایستادن کنار پنجره، زل زدن به کوچه ای خالی... وفکر کردن به اتفاقی که، هیچ وقت رخ نخواهد داد..
رفتی و مرا یکسره با خود سر جنگ است بعد از تو مرا حوصله خویشتنم نیست..
به تنگ آمد دلش ترکید...... انار
بعضی وقتا، شریک تمام خاطراتت تو زندگی فقط یه شماره خاموشه...
نخ باران به سرانگشت تداعی تو وصل است یاد میآورمت ابر میآوریام.
پدر که نباشد مادر همدم ندارد پسر همراه و دختر سرپناه
بی حضور تو رنگ های زندگی محو می شوند، بسان آبی که از اسفنجی فشرده شده بر زمین می ریزد و من هنوز وجود دارم. خشک و خاک آلود.
به کسی... نرسیدم که خیلی به من می آمد..!
فرقی ندارد روزهای تابستان یا شب های زمستان بی تو همه چیز طولانیست
گرچه می دانم نمی آیی ولی هر دم ز شوق سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم . .
بعدِ رفتنت/ دیگر/گرم نشد دستم/مشتی خاطره/رودی از اشک/تنهایی ، گیسوی شب را میبافد
تو که رفتی همه ی مزرعه ها خشکیدند باغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده...!
فرصت کردی سری به خاطراتمان بزن کسی لا به لای آن خاطرات هر روز غبار از خیالت میشورد و چشم به راه توست