لبخندت همان اتشی است که بر جانم می افتد و دستانت چون حریقی است بر تن آتش گرفته ام
در آغوشم که میگیری... صدای چسبیدن ترک های قلبم را میشنوم
گاهی وقت ها آنقدر دلتنگت میشوم که میخواهم تو را از خیالم بیرون بکشم و ببوسم...
وقتی هستی در عطرِ تنت لای گندمزارِ موهایت وقتی نیستی در زندگی گُمم...
بین خودمان بماند خدا خواست من را خوشبخت ترین زن جهان کند که تُ را آفرید!
اگر باشی در این دنیا عجب آرامشی دارم! برای کل غم هایم در این دنیا تو غمخواری
یادت باشه هنوزم آرزوهات آرزومه نبینم اشکتو عشقم که چشمات آبرومه برشی از ترانه
زیبایی پاییز پیشکش مردم شهر از زیبای ها تُ فقط؛ برای من بمانی ، کافی ست...!
میدانی من زیباترین زن میشوم اگر تنها در آیینه ی چشمان تو تفسیر شوم ❤️
"بُوسید َمِت " گُل هایِ جَهانِ مُعطرشُدنَد ...
وقتی میخنده، احساس میکنم خدا قلبمو نوازش میکنه!
نام من بر لبان تو کانون زلزله ی عشق است صدایم که میکنی جهانم می لرزد
دستهایم را گرفتی و من فهمیدم، چه گونه میشود جهانی را در دست داشت!
و اما دست هایت! معجزه ای که انگار خدا مابین انگشت هایش بهشت را پنهان کرده... :))
به گمانم عشق دیگر کافی نیست باید برایت بمیرم
تنها در قاب چشمان توست که عکس من از ته دل لبخند می زند.
تنها پیغمبری که به آن ایمان دارم چشمان توست بدون کتاب معجزه آوردن کار هرکسی نیست
دوستت دارم و گلدان شانه هایت را هر روز با بوسه هایم سیراب می کنم
تو تمنای عشق در قافیه های منی تو امید هر نفس در ثانیه های منی
پاییز باشد، پیش من باشی، خودش عیدست! این فصل بر صدها بهار بی تو می ارزد...!
هر چه دست می کشم پاک نمی شود ماه دلم این آهِ نشسته بر قلبِ شیشه ای... (آرمان پرناک)
از دور می بوسمت بوسه های از راه دور طعم دیگری دارند!
دوست داشتنت ،باران بهار است جانم را سبز می کند
تمام تو در حالای من مستتر است این قدر که پنهانی دوستت دارم