شعر نو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر نو
چشم مست و دست سرد و موی افشان
عطر شیرین، لاک رنگین، شعر غمگین
در خیابان، زیر باران، بوی ریحان
نیمه شب یادم آمد زخم دیرین
(محمد فرمان رضائی)
هر روز،
با تابش خورشید در پرچم آسمان،
عشق،
بی مرز ترین کشور جهان ست،
برای دوست داشتن تو ...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
گاهی لال می شود آدم
حرف دارد،
ولی کلمه ندارد
گاهی حرف های آدم درد دارد،
صدا ندارد
عبیرباوی کتاب وُجوم
توی دنیای هیاهو
تو هیاهوی جهانی
تو بهار نورس من
تو انید این خزانی
تو مدرسِ محبت
ولی دور از منو از ما
تو شفای درد مایی
تو مسکّن دل ما
...
نام شعر: کجایی؟
این مَنِ بی تو
من نیست
پس کیست؟
خودم هم نمیدانم
که آن چیست؟
که درون مرا میخورد
و تفاله اش را به بیرون
پرت می کند
این مَنِ بی تو
من نیست
هیچ نیست
جز سرگردانی مطلق
می چرخد دنیای بی تو دور سرم
اما تو...
در کوچه ی بن بست استبداد،
کودک سکوت،
با سنگ واژه ی ترس،
پرنده ی فریاد را کشته،
بر شاخه ی درخت شعر شاعران...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
پرسید:
اگر روزی تورا ترک کنم!
چه اتفاقی می افتد؟
با بغض گفتم:
تو رفته ایی...
و دیگر اتفاقی نخواهد افتاد.
دنیاکیانی
تو جوانه خواهی زد...
از همان جایی که شکستی!
دنیاکیانی
تو همانی تو همان!
اتفاق خوبی...
که یقینا روزی...
بین آشفتگی این همه فکر!
در دلم می افتی.
تمام کودکی ام در آن خانه جا مانده؛
یاکریم بالای دیوار همسایه شاهد من،
کودکی که میان رنج ها تنها مانده.
«هیچ»
میگویند در زندگی بعدی، آدم ها یکدیگر را نمیشناسند.... اما تو تنها نامم را بخاطر بسپار! هرکجای جهان صدایم کنی، پیدایت میکنم.
دنیاکیانی
غمگین ترین لحظه ی تنهایی
زمانی است که کسی رو نداری
شادی تو باهاش تقسیم کنی
آریا ابراهیمی
هر بار که مرا به یاد می آوری
سینه ام ترک برمیدارد
کاش خرده های استخوان
در خواب هایت را
ببوسی...
زهره تاجمیری
پرواز بدون تو
سقوط در خاک بود...
زهره تاجمیری
برای مُردنم گریه کن
آنگونه که زن ها به من حسادت کنند
و نامم را فریاد بزن
تا همراه خون
صدایت بر گردنم فرو ریزد...
زهره تاجمیری
از پشت پنجره آرزوهایم،
هر شب در رویاهایم،
آن کودک شاد را می دیدم،
که بر روی سبزه ها سرخوش می خرامد،
صدای خنده هایش را می شنیدم،
اما صد حیف و افسوس،
که فقط،
خواب او را می دیدم.
نام شعر: تو هم مثل من
خیاطم باش
بدوز دلت را به دلم
من تو را
ثانیه به ثانیه نفس میکشم
زندگی ات میکنم
تا تو سیر کنی در هوای من
تا بی هوا هوادارم باشی
نقاشم باش
خودت را عاشق من بکش
آشیانه من را در آغوشت بکش
من...
نام شعر: با رفتن تو
با رفتن تو
همسفر تو جان من است
جان به جانش بکنند این جان ما
به جان تو سوگند
از تو دل نمی کند
چون که بی تو
پاییز است تمام پس کوچه های شهر دلم
بی تو
حتی این حوالی
پرنده پر نمی زند...
کودکی را دیدم،
به مرغکان بازیگوش،
که در پی هم می دویدند،
می نگریست
و خود شاد و خندان،
در پی آنها می دوید،
در نگاهش زندگی را یافتم.
جست و خیز کنان،
رقصان،
تهی از جهان هستی.
گاه از آنها می ترسید، می رمید،
گاه در پی شان می...
من در این باغ پر هیاهو
روحم پرواز می کند
تا بلندای شادی
تا بوی خوش شمعدانی.
به این سو،
به آن سو.
بوی نعناع، بوی پونه
در هوا پیچیده،
سرمست کننده،
گیرا.
نکند کسی ناغافل
آنرا از ساقه چیده؟
قامت پونه شکسته،
اما بویش در هوا پیچیده!