متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
ولای مرتضی حبل المتین است
امیر و مقتدا روی زمین است
حساب شیعیان در روز محشر
به دستان امیرالمومنین است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
در سینه اگر مهر علی را داریم
باید که دل از غیر علی برداریم
در مکتب او واهمه از مردن نیست
شاگرد کلاس میثم تماریم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
تا دلم از مهر تو غرق تمنا میشود
بر لبم گلواژه ی نامت شکوفا میشود
قافیه مضمون ردیف شعر من اصلا علی
با علی مهر الفبای زبان وا میشود
از فضیلت های تو هرچند که گویم کم است
قطره ای از فضل تو یکباره دریا میشود
آسمان مکه آن شب...
زنی مانند او باید به دنیا آورد حیدر
که اقیانوس را تنها فقط دریا شود مادر
چه دریایی که در جانش علی بوده ست مرجانش
کنار ساحل امنش گرفت امواج حق لنگر
چو لبخندش. شکوفا. شد شکاف کعبه پیدا شد
علی یار مسیحا شد چه اعجازی از این سرتر
شده...
چقدر نامه رسیده بیا به کوفه حسین
نیا که این شب کوفه به کینه آلوده است
هنوز،از،پس،آن کوچه های نامردی
درفش کین به قفای حسین آسوده است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دلتنگ توام خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم وساز جدایی
پاسخ ندهی هیچ به پیغام دل من
یعنی نرسد از من دلداده صدایی؟
تو تاج سرم هستی و سلطان جهانم
دربار تو هست و من و آئین گدایی
شاهی ودلم صفحه ی شطرنج شما شد
ایکاش در قلعه...
ویرانه شدم خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم انگیز جدایی
فریاد سکوت من دلخسته بلند است
گر چه نرسیده است به گوش تو صدایی
در می زنم آنقدر که آخر به روی من
در را بگشایی به تمنای گدایی
شاهی و دلم مهره ی شطرنج توباشد
خواهم که...
تب کرده ام ای تاب وتوانم تو کجایی
آرامش قلبی تو طبیب دل مایی
یک گوشه چشمی به من منتظر انداز
بی تابم ومحزونم ازاین درد جدایی
آدینه شد و باز بدر دوخته ام چشم
آدینه در آئینه شدم باز هوایی
برگرد. خدارا که دلم برکه خون است
ترسم که...
دل تنگ توام خانه آباد کجایی؟
بس کن!نزن آهنگ غم انگیزجدایی
فریادسکوتِ من دلخسته بلند است
اصلانرسیده ست به گوش توصدایی؟
البته غمی نیست توهرگونه که باشی
شاهی به توآید به منِ خسته ، گدایی
شاهی ودلم مهره ی شطرنج توباشد
ایکاش به روی دل من، دربگشایی
باید برسم باتو...
دلتنگ توام خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم وساز جدایی
پاسخ ندهی هیچ به پیغام دل من
یعنی نرسد از من دلداده صدایی؟
تو تاج سرم هستی و سلطان جهانم
دربار تو هست و من و آئین گدایی
شاهی ودلم صفحه ی شطرنج شما شد
ایکاش در قلعه...
به غیر از،عاشقی کردن دراین دنیا گناهت چیست؟
همین که دوستم داری خودش اصل مسلمانی ست
اعظم کلیابی. بانوی کاشانی
یک روز شدم جان و شدی جانانم
گفتی که به پای تو بریزم جانم
حالا نه خبر هست ز جانان و نه جان
افسرده و سرگشته و سرگردانم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
گفتی که تویی جان وجهانم آن روز
ترکم بکنی جهان به هم می ریزد
امروز، ولی جهان دیگر،داری
حالا ز دلم غصه و غم می ریزد
اعظم کلیابی. بانوی کاشانی
ولایت درحقیقت اصل دین است
همان اصلی که خودحبل المتین است
قسم بر خالق ارض و سماوات
فقط حیدر،امیرالمومنین است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
شهادت سلطان علی ابن امام محمد باقر
درچل حصار امن تو آسوده خاطریم
تا زنده ایم خادم این صحن و این دریم
این بارگاه ملک سلیمان عشق ماست
عمری ست از کرامت تو دانه می بریم
مارا نیاز نیست به غوغای سلسبیل
وقتی که در عنایت مهرت شناوریم
شاهان خورند...
این سرزمین که قطعه ای از کربلا شده است
این سرزمین آیینه ای از،کربلا شده است
یاد آور شهید سر ازتن جدا شده است
نامش بلند گشته به تاریخ خط خون
چون نخل سر بریده که خون خدا شده است
اینجا هوای زائر دلداده می خرند
این آستان به خشت...
در سر مرا امشب تب آن عشق سوزان است
آغوش خود را باز کن فصل زمستان است
بگذار تا وارد شوم در خانه قلبت
وقتی هوایم بی حضورت سخت بوران است
ما مثل یک روحیم اما در یکی پیکر
با تو تمام فصل های من بهاران است
اعظم کلیابی
بانوی...
آغوش خود را باز،کن فصل زمستان است
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از،تنور عشق
آب وهوای شهر وقتی برف وبوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان قلب ما امید مهمان است
بر گیسوی یلدایی ام شانه بزن با...
جایی برای قدم زدن درشهر نیست برای من... وقتی هرجا پا می گذارم رد پایی از،عابری ست که با خاطراتش از آنجا عبور کرده ...ومن با تردید راه میروم نکند خاطر کسی آزرده شود ...رد پاهای مانده در برف گواه است ...
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
کانال شهد شیرین
آمد به جهان سرو خرامان محمد
پر بار شده باغ و گلستان محمد
بابا شده سجاد ، به یُمن قدم او
امد به جهان سلسله جنبان محمد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
کانال شهد شیرین
عبادت به جز خدمت خلق نیست..
ندانم نکوتر ازاین کار چیست!!
عبادت کنار ریا و دروغ
همانا که با کفر مطلق یکیست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
کانال شهد شیرین
یک عمر دلم گرم به آغوش تو بود
حالا منم و هوای سرد قفسم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
آغوش خود را باز،کن فصل زمستان است
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از،تنور عشق
آب وهوای شهر وقتی برف وبوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امّید، مهمان است
بر گیسوی یلدایی ام شانه بزن با...
گناهت را که بخشیدم. برو. باشد خیالت تخت
ولی این را بدان روی خوشی هرگز نخواهی دید
اعظم کلیابی. بانوی کاشانی