بیو عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو عاشقانه
اگر زمین و زمان هم
پیله کنه
من پروانه می شم .
حجت اله حبیبی
آغوش تو
آرام ترین
نقطه ی
دنیاست .
حجت اله حبیبی
من
با چشمان تو
پرواز می کنم
تا ساحل خوشبختی .
حجت اله حبیبی
فقط
نا مهربونا
تکراری
نیستند .
حجت اله حبیبی
هوایِ
ماهتو
داشته باش ،
چراغ
زیاده .
حجت اله حبیبی
جهانم را
به آتش زد
نگاه خیس بارانش.
حجت اله حبیبی
با « تو » تنها
پر شود
دنیای من .
حجت اله حبیبی
در روزهای نبودنت، بودنت را مرور می کنم
روزهایی که خنده هایت آرامش جانم بود
و صدای نفس هایت دلیل نفس کشیدنم…
تو رفتی و زندگی با تو رفت...
عشق با تو رفت...
شادی با تو رفت...
تو رفتی و همه چیزهای خوب را با خودت بردی تا من بمانم....
نینیرم دونیانی، دیدار جانان اُلماسا
جان نیه لازیمدیر، جانانَ قوربان اُلماسا
سنسیز ای جانیم میخانَ ویراندیر منَ
حیفدیر میخانَدَ جان وارسا، جانان اُلماسین
ترجمه شعر :
چه خواهم دنیا را گر دیدار جانان نباشد
جان چه نیازیست گر قربان جانان نباشد
بی تو ای جانم میخانه ویرانست بر من
حیفست...
neynirem dünyani, didar(görmek) canan olmasa
qan nəyə lazımdır, canana qurban olmasa
Sənsiz ey canım meyxana virandir manə
heyifdir meyxanada can varsa, canan olmasin.
ترجمه شعر :
چه خواهم دنیا را گر دیدار جانان نباشد
جان چه نیازیست گر قربان جانان نباشد
بی تو ای جانم میخانه ویرانست بر من
حیفست...
🍷🍷
نگارا!
شناورم کن در شط نگاهت
به ساحل رسان این موج سرگردان را
نگذار غبار دوری ات
تیره کند دنیایم را
شهناز یکتا
دیر آمد و
در گوش من
افسانه دلداگی خواند
از فکر من با نغمه ای
صد ناله شوریدگی راند
دیر آمد و
عاشق شدن چون
دانه چیدن بر من آموخت
کنج قفس را تا همیشه
پر کشیدن بر من آموخت
دیر آمد و
بر روی دستش
صفحه ای از یک...
نگاه می کنم به خویش
به این منی که چندی رفته است
با سوزوگدازت غزلی تازه بگو
کاشانه به آتش بکش و هیچ مگو
دم کرده دلت مثل هوای اهواز
عاشق شده ای باز، به من راست بگو
شهناز یکتا
چشم انتظاری های من پر کرده است این شهر را
با هر صدای زنگ در پر می کشد این چشم ها
شهناز یکتا
یاد تو،
چون آفتابی تموز است،
در هر شب چشمان من،
و یا چون سنجاقکی سرگردان است،
در برکه ی چشمان من...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
من در دهانت زندگی کردم
روی زبانت زندگی کردم
تو زیر دندان رقیب و من
با استخوانت زندگی کردم
۸ را نیازار این که رسمش نیست
دل را نرنجان اینکه راهش نیست
قصد یورش داری به قلبی که
جز تو سِپَر توی سپاهش نیست
اینقدر بد کن آخر بازی
تا...
آخه چرا تویی که تودل من نشستی بارفتنت زدی وقلب منوشکستی