متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
کو کجایی ای رفیق دل و تنهایی ام
بی تو مانده ام و این دل شیدایی ام
ما به هیچی این زندگانی ساختیم
نیستی کجایی برون شو پیدایی ام
هرچه می نگرم
کنار نمی رود مِه
نمیتوانم ببینمت!
نمی بینی شاخه هایم چگونه درهم تنیده و اشک می ریزند
دیدم چگونه سپیده سر زد، آفتاب قلب آسمان را شکافت؛
دیدم اما؛ دنیای من روشن نشد!
راستی وجودم سرد است...
چرا نامم روی لب هایت نبض ندارد؟
سفیر تبسم زندگانی...
یه حسی دارم این روزها
پرم ازحس دلشوره
یه حس مبهم وگنگه
یه کم تلخه یه کم شوره
نمیخوام هیچ کسوجز تو.
که قلبم باورت کرده..
ولی باور بکن عشقم
اینها تفسیره یه درده
نگم ازحال و از روزم
نگم از حس تنهایی.
نگم از حس اون بغضی..
که گریم...
دریاهم دگر ارام نیست
و غرلندکنان امواجش را
به ساحل تنهاییم میکوبد
به گمانم دریاهم از نبودنت شاکیست
✍️رامین وهاب
جمعه خیال تو
یاغی و سرکش
تمام احساسم را زیر و رو می کند
تنهایی بر پیکره ی جانم
نقشی از دلتنگی می زند
و در سینه ام دلی را می لرزاند
که در تب و تاب رسیدن
به حصار آغوش تو می سوزد ،
دلم می خواهد
در این...
زمستان را دوست دارم؛
چرا که می توانم در لحظه به لحظه اش ببینم که سعی می کند به بهترین خود تبدیل شود.
و دانه های برف که از قلب یخ زده اسمان فرو می ریزند.
شاید ما اشتباه زندگی را فهمیده ایم.
سرمایی که تا مغز استخوان نفوذ می...
نگاه سرد بی بی را فقط یک شاه می فهمد
غم چشمان یک زن را دلی آگاه می فهمد
تو در آغوش تنهایی و من افتاده از چشمت
همیشه سرنگونی را طناب چاه می فهمد
شبیه بغض زرتشتم میان دفتر نیچه
شرار سرخ آتش را گداز آه می فهمد
پُرم...
کسی از ایستادن بدون چتر زیر باران نمی میرد!
مرگ لحظه ای می رسد که پرستاری نباشد هنگام بیماری با قربان صدقه رفتن ، تیمار داری ات را بکند...
انسان همیشه از تنهایی جان می دهد!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
یلدای مبارک...
نگرانم
نگران خودم ؛
مبادا در هجوم برف خاطراتت
جوجه گنجشک دلم یخ بزند
در این خیابانهای دلگیر...
در این زخم های پیاپی...
در این تکرار نبودن ها...
در این یخبندان تنهایی...
نیمه شب از خیابان ها سراغم بگیر
روزگار عاشقی یعنی همین
عنوان شعر : بارون تنهایی
باز بارون، یه هوایه آروم نشستن لب پنجره با یه قلب داغون
بازی با صدای نادون به یاده خاطره هامون
مینویسم خنده هاتو با زلاله چشم گریون
دوباره ودای بارون دوباره اسم خیابون
دوباره نگاه مجنون دوباره چشای حیرون
بسته شد یاد دقایق خسته شد...