متن درد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درد
او عاشقِ مرگ است
او عاشقِ زندگی با درد است
او عاشقِ شب قدم زدن، دراین شهراست
او عاشقِ رفتن است، بی برگشت!!
اری...
او \خودِ درد است \
غمگین ترین درد \مرگ\ نیست\\
دلبستگی به کسی است که بدانی \هست \
اما.....\ اجازه ی\ بودن در کنارش را نداری...!
شاید ندانی اما غمگین ترین درد \مرگ\ نیست\\
دلبسته بودن به کسی است که بدانی \هست \
اما.....\ اجازه ی\ بودن در کنارش را نداری...
وفقط من میدانم این چگونه دردیست!
پدرم،
شاعر نیست!
پدرم هرگز یک شاعر نیست
پدرم،،،
اما می داند،
خوب هم می داند
دردِ یک سُفره ی خالی
چاره اش:
نان ست!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
پدرم،،،
شاعر نیست...
رنج هایش را اما
می گِریَد،
می موید
با خودش زمزمه هم گاهی دارد
از زمان هائی خوب
پدرم،،،
شاعر نیست!
ولی از وزن \جدائی ها\ آگاه است
صاحب دفتر و دیوانی از\
\اشک\ است
پدرم می داند، می داند؛
(درد)هم قافیه ی (مرد)ست
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
واقعیتِ تلخیه اما در واقع بیشتر وقتا کاری از دستِ ما برنمیاد فقد باید منتظر بمونیم که زمان بگذره تا کم کم عادت کنیم به دردایِ بی درمونِ وجودمون.
ما فقط یک ایستگاه نشین بودیم
نه مسافر این قطار...
این را وقتی فهمیدم که:
قطار در روحم سوت کشید
و ریلِ دردهایم به هم رسیدند!
ارس آرامی
حتما شنیده ای که می گویند بعضی دردها ، وصله تن آدم نیستند. از همان هایی که پینه می بندند به لحظه هایت و بغض را ته گلویت می چسبانند.
می دانی ! صبر آدم ها را اندازه هم نساخته اند . بعضی ها قد و قواره ی صبرشان به...
می گویند بزرگترین درد آن است
که انسان را به سکوت وادار کند
وقتی که در تمام قصه های من ، تو
همان درد پنهانی ! از هجوم واژه هایم به سکوت پناه می برم.
زهرا غفران پاکدل
می بندم جیغ می کشد
باز میکنم جیغ می کشد!
مثل انگشتی که لای دَر گیر کرده
بین رفتن و ماندن درد می کشم!
ارس آرامی
|| ایستگاه درد ||
ما اگه مسافر قطار بودیم
پس چرا کسی بلیط ما را پاره نکرد؟
قطار در روحمان سوت کشید و رفت،
ریل ها در استخوانمان آتش گرفتند!
و سوزن بان با بستن ریل،
ما را در این :ایستگاهِ درد: محبوس کرد...
ارس آرامی
آشفته دلی دارم و دربند تو زنجیرم
زین حال که من دارم دیری است که میمیرم
در درد تو بیمارم ،درد از تو طلب دارم
شیرین بسی دردی کز یار طلب دارم
دردهای بی تکلّم
به روزِ خاصّی تکیه ندارند.
حالا؛
چه فرق می کند،
وقتی:
مداوائی،،،
در کار نباشد؟!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)