متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
امروز رو تخته با ماژیک یه سری چیزایه مهم نوشتم
هر لحظه نگرانه اینم یکی رد بشه یه دست روشون بکشه و پاک بشن و من دیگه یادم نیاد
خواستم بگم مواظب قلبه ادما باشید اونا مهم ترین چیزایی هستن که اگه وارده زندگیمون میشید براتون مینویسیمشون
اما اینقدر ساده...
درست مثل رانندگی می مونه، هیچ کسی توی لاین خودش حرکت نمی کنه و تازه سبقت هم می گیره، گاهی هم نمی دونه که مسیرش کجاست. آدم ها هم وارد زندگی تو می شن اونم بطور کاملا ناخواسته و ناگهانی. با تمام احساسات و عواطفت بازی میکنن و تازه می...
امروز یک نفر برایم اشتباهی مَسیجی فرستاد
کجایی؟
با چشمانی از حدقه زده بیرون، دلم هُری فرو ریخت ...
مدت ها بود منتظر شنیدن همین یک کلمه بودم
چه فرقی می کند کجای دنیا تنها نشسته باشی
مهم این است که یک نفر هست که کجا بودن
تو برایش مهم...
مشکل از ریشه شده تیشه زنند بر شاخه ها
بهتر از این هم نباشد این روال...
متن از مبینا فرزاد
ما حوالی دلتنگی هایمان زنده ایم و این همان است که زیبا میکند خیال را...
متن از مبینا فرزاد
باران که بارید فهمیدم,
میتوان چه آسان اشک ریخت,
و کسی را ندید
و تنها مات و مبهوت بی تمرکز از هر قدم زدن
به صدای باران گوش داد
و آهسته دسته ی چتر را ,
از تنهایی بویید.
به سر زمستان زده باز هوایت
ببین رقص عاشقانه ی برفهایی را
که قرار است آغوش قدمهایت شوند
میدانی
مدتهاست دیگر به این دنیا و آدمهایش اعتمادی نیست
همان آدمهایی که با تمام سختی خودشان را گوشه قلبمان جا دادند
همان آدمهایی که روزی هزاران بار از ما میخواستند تا مراقب خودمان باشیم...
همان هایی که میگفتند، اگر یک ساعت از ما بی خبر باشند دیوانه میشوند....
همان...
حالا که خوب نگاه می کنم می بینم من آدم خوشبختی بوده ام، بسیار خوشبخت.
من بدون در نظر گرفتن نظرات آدم های دیگر، کارهایی که دوست داشته ام را کرده ام و مسیرهایی که می خواسته ام را رفته ام. من جوری زیسته ام که خودم دوست داشته ام...
رویاهایم را دوست دارم آن طور که خودم بخواهم رَقَم می زنم. خبری از دشمنی و خیانت نیست. رویاهایم را دوست دارم چون تنها جایی ست که همه چیز در آن روبراه است. همه آدم ها در رویاهای من باهم مهربانند به یکدیگر عشق می ورزند و زندگی می کنند....
سالها بعد ...
شاید...
مردی با چشمانی زیباتَر و تُنِ صدایی گرم تر کنارم باشد.
وآغوشش غرق در آرامشم کند، مملو از حسِ امنیت و مردانگی.
شاید...
همان مرد \بانو\ صدایم کند و ازدست پُختم حسابی تعریف کند(همان قُرمه سبزیِ لَعنتی)
شاید...
آن مرد تعصبش شیرین تر باشد و قلبش...
این روزها فراموش کارشده ام، فراموش میکنم همه چیز دروغ بوده است، فراموش میکنم کسی مرا دوست ندارد... عجیب نیست؟ حتی گاهی فراموش میکنم باید نفس بکشم...
کاش به همین منوال پیش برود، خدارا چه دیدی... شاید فراموش کردم که روزی کسی را بسیار دوست میداشتم!!