متن دوری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دوری
اونور نقشه تب کرد، اینور نقشه سوختم:)!
مهدیه جاویدی🌱
من ناز نمیکشم ...دلت خاست برو...
کج کج نکنم نگاه و..یکراست برو...
هرجورکہ مایلی بزن قید مرا!
هرچند دلم یکہ و تنهاست برو..
دیگر نکشم منت مهتابت را !..
تاریکی از این به بعد زیباست برو...
خودهی و درفکر خودت هستی و بس!
پس خاهش التماس بیجاست برو...
رو راست...
پلان شبانه هایم،
دور از تو!
--تاریکی،
--تشویش،،
--دلتنگی،،،
وَ چشم های نمناک!
لیلا طیبی (رها)
من طاقت درد نبودت را ندارم
با مرگ شد این غم برابر، بی تو هستم!
می بوسمت! می بوسمت! از دور حتی
این روزها، یک جور دیگر، بی تو هستم...
شاعر: سیامک عشقعلی
در دلم چنان اندوه انبوه شده است
که اگر آنها را روی هم بگذارم
کوهی میشود بلند
و شاید افسردگی،
تنها کسی باشد که بتواند این قله را فتح کند...
سحرغزانی
ما ساعت ها باهم حرف میزدیم
بی آنکه صدای همدیگر را بشنویم
و هر بار \ فاصله \ از این قدرتِ ما تعجب میکرد...
سحر غزانی
حس دلتنگے درونم برپاست
همچون توفانے در دلم غوغاست
تو که می دانے حال من پابرجاست
دورے از تو مثل توفان در دریاست
شب ها که میشود دلم همانند آسمان شب ، تاریک می شود دلتنگی های من خودشان را نمایان میکنند ، زیباست تکرار داستانی از جنس انتظار و بغض و گریه....
آمده بود جای تمام نداشته هایم را پر کند...
جای تمام کسانی که رفتند، بماند...
نمیدانم چه شد از تمام آنها برایم فراتر رفت...
از آنها به من دور تر شد...
دور مانند گردنبندی که با موج خروشان رود خانه از دست میرود!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
اینجا همه چیز مهیاست
مثل خانه ای آراسته و آماده
مثل آخرین شاهکار یک نقاش
مثل آخرین قطعه یک سمفونی
اما چیزی کم است
چیزی مثل چراغ که خانه را خانه کند
مثل امضای پای تابلو
مثل آخرین نت
چه دوری و چه همه چیز بی تو کم است
سازهای...
مجبور بودیم ب این دوری اجباری...باید مدتی تحت مراقبت میبودم تا همچی خوب پیش بره...هرموقع ک زنگ میزد سریع میگفت فک نکنی زنگ زدم ک حال وروجک بابا رو بپرسما،اصلا اینطور نیس،فقط میخوام حال تو خوب باشع،مطمئنم کن ک حالت خوبع...و اگ بگم کیلوکیلو قند تو دلم آب میشد دروغ...
در هیاهوی شبم گم شده ام .. تو مرا پیدا کن آری خودت . . با دلم حرف بزن از ته دل؛ غرق رویای توام من هرشب. تکه تکه میشود قلب من از دوری تو . راست گفتند عشق را فاصله هاخواهد کُشت...
آسایشم آغوشت بود
وسایه بانم، گیسوان بافته ات،
من از زلال چشمانت می نوشیدم ومفهوم تشنگی را نفهمیدم تا وقتی
آسمان دلم ابری وچشمانم از دوریت می بارید
و آه راه را برگلویم بسته بود...
حجت اله حبیبی