متن صبح
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات صبح
بنام حضرت دوست
من از خورشید تقلید می کنم
که به ابرهای تیره اجازه می دهد
زیبائیِ او را در زیر هوای مه آلود بپوشانند
تا وقتی باز میل به خودنمایی می کند
از پسِ ابرهای زشت و ناپاک
و بخارهای وهم انگیز
که نفَسِ او را تنگ کرده اند...
پاره کن،
پیراهن هجران را!
تا زمستان به در رود
و خورشید
در برکه بخواند
صبح های دل انگیز
بهار دیدار را...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
خیالاتِ تو،،،
به ارتفاعی قد کشیده اند که،
روزی چند بار به ملاقاتم می آیی.
هر روز صبح
مادر پیرم،
--باد!
کوچه ی خاکی ما را جارو می کند!
باران می گیرد تا،
شب ها،
به من سر بزنی!
شاید این درد کهنه را
از گَودِ چشم هایم بشویی
قلبم،...
تو را چون خورشید
که هر صبح از گریبان شب برون آید
و باز عاشق صبح میشود دوست دارم
ارس آرامی
می شود در چشمان شیرین تو به خواب رفت،
و یک بیستون،
نقش بر طاق خیال زد
و با نوایی تیشه فرهاد،
صبح را چشم باز کرد...
ارس آرامی
صبح با یادتو برخیزم و رقصی بکنم
وبیاد رخ تو جام شرابی بزنم
ساغرم ساغر دیگر به کفم می آرم
تا بیاد رخ تو دم به دمی می بزنم