متن صبح
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات صبح
تو را چون خورشید
که هر صبح از گریبان شب برون آید
و باز عاشق صبح میشود دوست دارم
ارس آرامی
می شود در چشمان شیرین تو به خواب رفت،
و یک بیستون،
نقش بر طاق خیال زد
و با نوایی تیشه فرهاد،
صبح را چشم باز کرد...
ارس آرامی
صبح با یادتو برخیزم و رقصی بکنم
وبیاد رخ تو جام شرابی بزنم
ساغرم ساغر دیگر به کفم می آرم
تا بیاد رخ تو دم به دمی می بزنم
صبح است نسیم سحری
باز کن این قائله را
باز به بوی بت من
آغاز کن مهلکه را
باز شروع صبح کن
هم راز کن زمزمه را
درعشق من خسن ختام
این بود این مسئله را
در پیچ موی دلبرم
هم دشوار کن مسئله را