متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
لبخند زدی
و بهار از کوچه های قمصر کاشان
با عطر بهار نارنج های شیراز
به وقت اردیبهشت
دوباره تحویل شد 🌱🤍
زینب امیری
تو مانندِ ایده ۍ شعرۍ ناب برای شاعرۍ؛
مانند تڪه ای نان برای گرسنہ . . .
مانند قطراتِ بارانِ برای ڪویرِ تشنه؛
مانند شیرِ مادر برای نوزاد!
و من به اندازه ۍ تمام این ها بہ تو نیازمندم! از تبِ بۍ تو ماندن میسوزم و خاڪستر عشقم تمامِ جهان...
آنقدر صورتت را از روۍ یڪ عکسِ ڪوچڪِ قاب گرفتہ شده نوازش ڪرده ام، تمامِ قاب ها به حرف آمده اند ڪه ای لیلۍِ این مجنون، برگرد! مسیر برگشتنت را برایت گل باران مۍڪنیم، به خدا قسم ڪه از دست دادنِ نوازش هاۍ این مجنون خریت محض است؛ برگرد لیلۍ!...
به شعرهای عاشقانه سلام!
به خنده های بی بهانه سلام!
کشیده ام به بوسه چشم تو را
ای عشق تا ابد یگانه سلام!
□ شاعر: سیامک عشقعلی
جای تو خالی است
کنار دفتر نقاشی ام
مدادهای رنگی
چشم انتظار تو هستند
بیا که قشنگ ترین رنگ را
برای موهایت
کنار گذاشته ام
مجید رفیع زاد
مجسمه ها
در خراب آبادِ بی سامانی اَم
قدم می زدند؛
صدای پای ِشان
صدای قلب من را می شکست؛ سکوت، با هر قدم اَش...
می ترسیدم!
پنجره ها را شتابان از پس هم بستم
خود را با پیراهنی سپید
سخت در آغوش کشیدم.
باورم نمی شد!!!
این منم که...
اردیبهشت
عطر عشق می گیرد
وقتی که رایحه ی بهشت را
برایم به ارمغان بیاوری
گل ها با دیدنت می خندند
و چشم هایم
به استقبال قدم هایت می آیند
بیا که می خواهم
به جای دیوار تنهایی
یک عمر
به شانه هایت تکیه کنم
مجید رفیع زاد
می سراید
غزلی از عشق
مثنوی ها می خوانم
از نگاه معلم
زنبوری تربیت میکنم و به باغ شما میفرستم برای نوشیدن از شهد آن گل که تو بوییده ای
و چه درد شیرینیست مبتلا به نیشِ آغوشته به نفس های تو....
مأوا مقدم زاد
ترجیح من؛
نمیدانم که من در ذهن و قلب تو چگونه ام، اما تو در من هر لحظه را به حیات مشغولی...
صبح که روی صندلیِ جلوی آیینه ات مینشینی و شانه را روی تارهای سیاه روی سرت میکشی، من با نوای خوشِ ویالون گونه ی گیسوانت بیدار میشوم.
عصرها...
نگذار دوستت دارم هایت
میان دلت خاک بخورد
در مکتب عشق فریاد دلنشین است
و سکوت گوش خراش
دوستت دارم هایت را فریاد بزن
که در صفحه های تقویم
روزی به نام مبادا
وجود ندارد
مجید رفیع زاد
قد یک جنگل درخت من قلم دارم نیاز
تا که بنویسم تو را ای گل خوش عطر ناز
می کشم قلب تو را مثل برگ زرد مهر
می سرایم من تو را با قلم اما به شعر
تا تو هستی در دلم می شوم نقاش تو
هر نفس از عمر...
عشق یعنی دل پریشان است و پیر
عشق یعنی غصه خوردن سیر سیر
عشق یعنی احتیاجِ یارِ غار
عشق یعنی ضعف و سستی پیش یار
عشق یعنی مست چشمانش شوی
عاشق و رسوای زُلفانَش شوی
عشق یعنی خون باشد در رَگَت
عشق یعنی روح باشد در تَنَت
عشق یعنی زندگی...
منو با گرمی دستات
دوباره غرق رویا کن
بذار گم شم تو آغوشت
واسم عشقو تو معنا کن
کوثرمرادی فر❤
دست هایم
دوری از دامنت را
باور ندارند !
گل های پیراهنت
همیشه سیراب
از اشک شوق من بودند
افسوس
فاصله بهانه ای شد
تا همیشه دست هایم
از دامنت کوتاه بماند
مجید رفیع زاد
ای کاش
ختم به خیرهایمان
ختم به عشق می شد !
تا دیگر
حسرت گره
بر دل دست هایمان
باقی نمی ماند
مجید رفیع زاد
بوسه ی چشم تو بر شعر من ای یار خوش است
شاعر چشم تو بودن به چه بسیار خوش است
از تو دل کندن و دوری به خدا ممکن نیست
بهر تو شعر سرودن با دل زار خوش است
شهره ی شهر تویی غیر تو دلداری نیست
دل سپردن به...