متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
لایق تو کسی نیست جز آن کسی که :
تو را انتخاب کند … نه امتحان
تو را نگاه کند … نه اینکه ببیند
تو را حس کند … نه اینکه لمست کند
تو را بسازد … نه اینکه بسوزاند
تو را بیاراید … نه اینکه بیازارد
تو را بخنداند...
احساس میکنم قلبم برای نگهداری این همه احساس زیادی کوچیکه؛
من احساس میکنم که این قلب کوچیک
هر لحظه میخواد منفجر بشه...!
و به جای خون ازش نور به همه جای دنیا
پرتاپ بشه...✨\
و همه عاشق تو میشن... همه... همه.... همه....!
و همه شبیه تو میشن...🌜
و دنیا زیبا...
عشق
دلتنگی، یک دانه است، وقتی در خاک وجود در سیاهی، پنهان است ،اما گاهی با آهی از دل خاک سر بر می دارد وناخودآگاه به دنبال مهر رخشانت می گردد
کاش تو خورشید باشی ومن آفتاب گردان، پس مرا به دور سرت بگردان تا بلا گردان چشمان غزالی ات...
دستانت سمفونی عشق است
وچشمانت چشمه امید
پرستوی دل با یادت پر می کشد
وشبنم عشق ،عطر بندگی می پراکند
آفتاب عشق در شفق چشمانت
رویایی است....
حجت اله حبیبی
همرهی
نازم به غمزه ایکه تو سرو سهی کنی
دل را ز هر چه رنج و مرارت تهی کنی
چندی خبر نمی دهی از فصل نوبهار
تا در میان بوته ی گل چهچهی کنی
پیداترین حکایت ما غفلت از تو بود
شاید که با محبت خود آگهی کنی
بی نام...
می خندم...
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد سرد شده ام
کسی چه میداند...
شاید دق کرده ام
- چرا اینجوری میخندی؟!
+ چجوری میخندم؟!
- از بچگیت همینجوری میخندیدی!
+ خب چجوری میخندم؟؟
- یه جوری انگار کل دنیا مال توعه!
+ دنیا مال من نیس، ولی
تو که مال منی! =)💕
دیالوگ رمان نفس میکائیل
ریحانه غلامی (banafffsh)
یه دل مهربونُ
شکستی که گناهه
یه دلی که هنوزم
خوشبختیِت دُعاشه
دلی که نمی تونه
انتقامی بگیره
دلی که پریشونه
ازخداشه بمیره ...
عطر گیسوی تو پیچیده در این محفل عشق
به کجا میکشد این عطر، هوای ما را
رخ تو در صنم و بغض و پریشان شدن است
بی صدا شاد کنی حال و هوای ما را
تو که جانی و تمنا به هر پایانی
ای که تو جان بفشانی هوای ما...
و تمام شب . . .
مویرگ هایش در حسرتِ آغوشِ وی
میل به پارگی داشتند . . . !
مهدیه جاویدی:)
کپی با ذکر نام💌
چنل ادبی من در روبیکا: @faryad ghalb
نگاهم کن تماشایت کنم که
جنون دارم! گرفتارم! گرفتار!
شدم آتش فشانی از تمنا
تنت را دست شعرم باز بسپار
شبم در بی قراری گُر گرفته
نمی دانی خودت هم، ماه هستی!
چه بی اندازه با من ناز داری
ندارم چاره ای! دلخواه هستی!
تو طغیان کن به سمتم مثل...
ای آفتاب حسن
آتش تنهایی به جان و دام بلا گسترده ،درخت امید خشکیده و
بوته ی لبخند پژمرده،
چاه ظلمت بر راه و بنای ظلم بر پا ،باغ خاطره پرپر و چتر مکر وحیله بر سر ....
بیا تا با نفست باران رحمت ببارد و دانه ی شکر بروید...
میشه زودتر بیاد روزی که من واست نارنگی پوست بگیرم بچینم تو ظرف بعد همینجوری که داری میخوری یه دل سیر نگات کنم؟🥺🫀
فقط با ذکر اسمم... باشه؟ :)مهدیه جاویدی
چنلم ادبی عاشقانم تو روبیکا: @faryad ghalb
عشق را پنج معناست
س بز ماندن در همه فصل...
ع ید بودن در همه سال...
ی کبار برای همیشه...
دنیا را برای دنیا گذاشتن...
ه رگز به یاد کسی با کسی زندگی نکردن...
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست؛ با تو جان گرفته است دوباره،
آغازی بی پایان، مرا از غروب عشق نترسانید؛ طلوع عشق ما غروبی نخواهد داشت...
پاییز بود و اوایل مهر،دستمو محکمتر گرفت و بسمت پیرمردی ک بساط لبو داغ و باقالی تازه داغش ب راه بودقدم بر میداشت..لبخندم از چشمش دور نموند و گفت؛توام موافقی؟؟ فشاری ب دستش دادم و گفتم؛اصن پاییز و یار و لبوی داغش...بلند زد زیر خنده و میون خنده گفت:فدا اون...