متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
تو را دیدن ، سرآغاز اسیری ست
تمنّایت چه راه ناگزیری ست...
بقدری ریخته ، نور از ، دو چشمت
که گویی ، کهکشان راه شیری ست
بهزاد غدیری
تب عشق،
و تابش آفتاب نیمروز،
چونان آتشی می افروزد بر گونه هایت،
که شاپرک را تاب نشستن بر آن نیست....
مهدی بابایی ( سوشیانت )
دلتنگ کسی هستم، دلتنگ نگاهم نیست
من منتظرم اما، او چشم به راهم نیست
در سینه ی من غوغاست او بی خبر از حالم
در موج غم و اندوه ، افسوس پناهم نیست
در خود گره ای کورم ، می سوزم و می سازم
بر سوز دلم غیر از ،...
درد را در کل تنم حس میکنم
خسته و بی روح و تنها، کنجی کز میکنم
قهقه میزنم و خرم میشوم
درخود اما دائما از اوجی پرت میشوم
به گمانم ذهن را از یاد تو دور میکنم
منتها در دل مکرر رخت یاد میکنم
l0tfii
عشق می ورزم به همه
-حتّا تو-
دوست دارم همه را
-حتّا تو-
که مرا
دوست نداری
و نمی دانی عشق
طعمِ نارنگی و لیمو دارد.
معنای زندگی چیزی جز عشق نیست...
عسل روی لبهایت می ریزم
شاید، که با طعم لبهای تو
خوردنی تر شود عسل
دلم، بهانه هایش هم
به آدم نرفته است!
ای چاشنی زیبای روزهای بیست سالگی ام
تو در میان تمام مجازها
بدون هیچ شک و تردیدی
در واقعیت جولان میدهی
و مرا فراتر از عشق کشانده ای
با تو
امشب فکر تو در خیالم پر می زند
عاشقانه های تو بر دلم سر می زند
سالهاست به دل قبله گاه عاشقی شده ای
که بر کعبه ی دلت خالصانه در می زند
روشن دل گشته ام در ره عشقت لَختی بتاب
که تاریکی شبهای من با تو...
هر روز باور داشتنت
کمرنگ تر می شود
دیگر هیچ واژه ای در ذهنم
برای نوشتن از تو
متولد نمی شود
قلمم می گرید
برای شعرهایی که
هرگز سروده نخواهند شد
بیا باور کنیم
که عشق بین ما
حرفی برای گفتن نداشت
مجید رفیع زاد
حرف هایت،
مرا به زیر سایه ی ایوان خانه ی قدیمیمان می برد
همان خانه ای که پر از زنگار خاطرات است.
تو دیر کردی و وقتی آمدی
مرا در در آیینه ی شکسته ی اتاقت دیدی!.
میان برگ های دفتر کهنه ی شعرهایت!
و کلماتت را دسته گلی کردی...
دلتنگ تو هستم که دلم کردہ هوایت
شک نیست، مرا می کشد این درد نهایت
تا چند لب پنجرہ ها کز کنم از غم
با پنجرہ ها از تو کنم حرف و حکایت
هی با خود و با این دل تنگم بزنم حرف
خالی شود از غصه به دل یکسرہ...
عشق باید که تو را تا ته دنیا ببرد
از دل غم گذرد تا دل شیدا ببرد
هرسحرگاه به دنبال دعا باش که عشق
سرخی جام غروبش به تماشا ببرد
از لب لعل لبش باز عسل نوشد شعر
با نگاهی دل آشفته به یغما ببرد
ماه را دست بگیرد ببرد...
بیا به پنجره ی قلبم بنگر
به شعر عاشقانه در آن بنگر
آنجا عشق تو در هر نفسی دمیده است
و در سکوت عشق، صدای تو می رقصد.
پاییز به قلبم نفوذ کرده است
و تنهایی ام را در آغوش می کشد
روحم در میان برگ های سرخ رنگ فرو رفته است
حرف های عشق را در سکوت قرمز پاییز می بینم
پاییز را تنها می بینم
غزل قدیمی
عشق گاهی سخت وشیرین میشود چون هندسه
جبر دارد کسر دارد من از آن منها شدم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
همین عشق است
جرمِ سنگینم که
حکمش رانهادن
کفربر دین است؛
ولیکن منِ عاشق
بهایش را
به جان دل خریدارم
توای دلبر من کافر
به عشقت را
به ایمانم پذیرا باش
و میدانم عزیزدل
همینم باز کفر
بردین است...
زهرا زمانی
زیر بارون نگاهت جون پناهِ تو میشم
این نگاهی ک تو داری همه دنیامُ ک برده
همه دینم شده چشمات نگاه و چشمای زیبات
منِ عاشق و هوایی کرده باید از عشق تو جون داد
اینچنین مردن از عشقت یه آرزویِ محال بود
ولی اینبار زیر باروون نگاهت جونمو میدم...
دیوونه چطور دلت اومد این همه عشق و فراموش کنی و از یاد ببری.
مگه نمیدونستی دوست داشتنت برام مثل *نفس* بود اما دیگه بعد تو نفس کشیدن برام
سخت وعذاب آور شده.
بی وفا نمی دونی چقد دلم هواتو کرده و هرلحظه مرور خاطراتت شده همدم این روزهام، تو...