متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
خواستم گلایه نکنم دیدم نمی شود
تپانچه دهان پُر از گلوله نکنم دیدم نمی شود
خواستم بواسطه ته مانده غرورم ناله نکنم دیدم نمیشود
زیر قول نَزنمُ شکوایه بی فایده نکنم دیدم نمی شود
هی فکرم سُرود ودستم نوشت وبَعد نوشتن خواستم پاره کنم دیدم نمی شود
خواستم با مسببش...
عشق
گُل می کند
حتی
در مرداب
از نیلوفر بپرس
حجت اله حبیبی
سراغ از عشق و یکرنگی
کسی دیگر نمی گیرد
مجازی می خرد مادر
دعای صبح و شامش را
حجت اله حبیبی
باران رحمت الهی ست،
بر جان و دلم باریده.
عشق!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
سفید کردیم
من
گیسوان تو را
تو
چشم های به در دوخته ی مرا
می بینی؟
عدالت هم
می تواند روزگار آدم را سیاه کند
سیاوش فرید زاده
عشق،
چون جوجه ای تازه از تخم بیرون جسته،
پر از شور و نیروی زندگی ست،
بر کف دست های تو...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
هم مهربونه، هم جذاب. هم حد و حریم خودشو میدونه هم چشمای قشنگی داره. به وقتش شوخی میکنه به وقتش جدیه و بلده چطوری کاریزماتیک رفتار کنه...من از کسی اسم نبردم، ولی اسمش اومد تو ذهنت...
بهزاد غدیری
تنهایم ، تنها ،
امّا
عشق ، رهایم نمی کند !
حجت اله حبیبی
تا جهان باشد و من باشم و دل باشد وعشق
بی شرف هستم اگر در رَهِ اندیشه رَوَم
کفر و ایمان همه را وا نَهَم از بَهرِ شما
من به منّت کشی ، یار جفا پیشه روم
ساقه دل شده سرشار از عشقش امّا
ساقه می میرد اگر بی رگ...
چشمانت را ببند تصور کن من کنارتم آیا آن حس را داری یا می دانی فقط خیال است چون دیگر نیستم چون دیگر به کسی که دو بار اشتباه کند فرصتی داده نمی شود این را در ذهنت فرو کن مردم خدا نیستند که هر اشتباهی کنی ببخشند. 🩶🎻
ملینامدیا
از عشق
به باران گفتم و گفت زمین خیال هایت را بشور
به باد گفتم و گفت اشک هایم را ببر
به آفتاب گفتم و گفت سایه هایم را بسوز
به دریا گفتم و گفت تنهایی هایم را ببر
به کوه گفتم و گفت آرامش هایم را بشکن
به گل...
خواستم شعر بگویم که قلم رام نشد
روی این دفتر خالی ز قدم پای نشد
خواستم بهر تو گویم که ز من دل بردی
چه بسا شب که به چشمان نفس خواب نشد
خواستم بهر تو گویم غزلی ناب نشد
همه دنیا و دلم روی ورق جای نشد
روز و...
الکنم از دیدن روی چو خورشید ورخت
لال و الکن بودنم باشد صدای قلب من
نفیسه باقریان
اینجا با منی ،اینجا می گرید
آنجا با منی ، آنجا می گرید
هر آنجا بامنی ،هر آنجا می گرید
اینجا در انزوای تاریک تو
ابر در آسمان
ستاره در ماه
شب در شب می گرید
بگو ای دوست
بگو کیستی ...؟!
که در منزلگه من
درد و فغان ز...
و در آن هنگام که مفتونِ شکوهِ نگاهت شدم؛
عشق معنا گرفت
به راستی که زبان به چه کار آید وقتی؛
تلاقیِ دو چشم، مثنویِ هفتاد منِ دیگری ست؟!
...
آمدی تا مَن زِ مَن خالی شود
یک مَنِ سرکش بمیرد
تا که مَن عالی شود
شیما رحمانی
هر کس « عشق » بکارد ،
« آرامش » دِرو می کند .
حجت اله حبیبی
دل به دریا بزن و واهمه را دور بریز
یا بمان یا برو از عشق دگر هیچ مگوی
نسرین حسینی
تو فاتح سرزمین عشقی
ومن در فکر
فتح آغوش تو
نسرین حسینی
بعضی آدما انگار مهره ی مار دارن
انگاری با یه نگاه طلسم میکنن و بند دلتو به خاطرشون گره میزنن ، گره ی کوری که حتی دندون منطق هم نمیتونه بازش کنه.
مهارت عجیبی تو ثبت ثانیه های زندگیت به نام خودشون دارن جوری قلب و ذهنتو اشغال میکنن که...
ای عشق
بد می کنی با من و دل
اما باز می خوانم تو را
حضرت عشق
بادصبا
غفلت از دل برد ما را بحر عشق
موج دریا آمد و آرم نشست
گفت از من بشنو ای مجنون عشق
صبر باید کرد بر این راه عشق
راه دشوار است و مقصد پر خطر
هم قدم باشد فغان و درد و غم
گر تو بی دل گردی اندر راه...
در شهر شوم بنام از عشق شه ام
شیدا شدن از عشق بسی خوش قدم است