متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
من از همان ها بودم که همواره غرق بودن در غصه هایم،همان ها که ساعت ها بی دلیل قدم می زنند
در تاریکی بغض می کنند
می نشینند لب پنجره و باران را می بویند
آخرین بار را که از ته دل خندیده اند به یاد ندارند
حتی نمی دانند:...
لعنت به من ..چه ساده دل سپردم
لعنت به من...اگر واسش میمردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد
یکی بگه که ماه من کی بوده...مسبب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود ...عشق تو بد ترین قسمت بهترین...
شاید ندانی اما غمگین ترین درد \مرگ\ نیست\\
دلبسته بودن به کسی است که بدانی \هست \
اما.....\ اجازه ی\ بودن در کنارش را نداری...
وفقط من میدانم این چگونه دردیست!
آدم های این روزگار؛
زندگی هایشان
همانند کویر است.
با روزهایی گرم و
شب هایی سرد و یخبندان.
ترک های بی شمار قلب هایشان
حتی اجازه نمی دهد،
امیدی به آب و آبادانی داشته باشند.
آدم های این زمانه
بیش از اندازه همانند کویرند.
همانقدر سرد،
همانقدر بدون امید
و...
دیوانه شدم
دیوانه ی مست این حال و هوا
نمیدانم چه ام است
حوصله هیچ کاری را ندارم
به هیچ چیز علاقه ای نشان نمیدهم
گریه ام نمی آید
خوابم نمیاد
خنده ام نمیاد
فقط بلدم بگم نمیدانم چه ام است
دیوانگی هم عالمی دارد
خیابان ی دلتنگ!
شهری غمگین!
آخر،
آمدنت را
به کدام کوچه خواهی داد؟!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
سردی خانه و این دلم به کنار ،
تو بگو با این دو استکان چای سرد که مانده در سینی چه کنم!؟
ارس آرامی
این غم هایِ صاحب مُرده
اِرثیه اجدادی من است!!
ارس آرامی
حال من
حال خاکی ست
که افتاده به پای ماهی
برای محو شدن ردپا روی برف،
فقط آمدن یک برف تازه لازم است
به همین راحتی فراموشم کرد!
ارس آرامی
|| ایستگاه درد ||
ما اگه مسافر قطار بودیم
پس چرا کسی بلیط ما را پاره نکرد؟
قطار در روحمان سوت کشید و رفت،
ریل ها در استخوانمان آتش گرفتند!
و سوزن بان با بستن ریل،
ما را در این :ایستگاهِ درد: محبوس کرد...
ارس آرامی