اشک های تلخی که بر قبرها می چکند همان حرفهای شیرینی هستند که روزگاری باید بر زبان می آمدند ولی افسوس...
چنان تنهای تنهایم که حتی نیستم با خود
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد/ و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد...
تنهایی ات گریه ات ... دیگر چه چیزی لازم است تا دل خدا بلرزد ؟
برانکارد آرام آراممیرفت خش خشِ برگها
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
لیلا که شدی حرف مرا میفهمی مجنون تمام قصه ها نامردند
آه از آن رفتگان بی برگشت
نه ماه است و نه مهر...! روزهایی که تو را ندارم
دلم در دست او گیر است، خودم از دست او دلگیر عجب دنیای بیرحمی، دلم گیر است و دلگیرم
غمگین ترین درد مرگ نیست دلبستگی به کسی است که بدانی هست اما اجازه بودن در کنارش را نداری
همدرد منی هم درد منی!
دخترم خانه ام سوت و کور بود و دلم غمگین از نداشتن تو خدا به حالم نظر کرد یک دنیا خوشحالی به زندگی ام بخشید عشق تو بهانه شد و غم دنیا فراموشم شد
با چشمای خیس ایموجی خنده نفرستادی تا بدونی دنیا دست کیه رفیق...!!
آدما معمولا برای رفتن پاییز را انتخاب می کنند. خودت را برای غیر منتظره ترین فصل سال اماده کن...
اینقدر مرا با غم دوریت نیازار با پای دلم راه بیا قدری و بگذار ... این قصه سرانجام خوشی داشته باشد شاید که به آخر برسد این غم بسیار
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت........
کدام خانه ؟ کدام آشیانه ؟ صد افسوس بی تو شهر پر از آیه های تنهاییست
فرق زیادی هست بین کسی که میخوابد و کسی که از همه چیز خسته شده چشم هایش را می بندد ...
به دلم افتاده است که به یاد من نشسته ای امشب... پلک هایت سنگین خوابند اما هنوز آنها را بر روی هم نگذاشته ای... به دلم افتاده است که دلت هوای مرا کرده و در میان خاطرهامان به دنبال من میگردد امشب ... امشب و هر شب یک دل سیر...
تو را نشد ، می روم که خود را فراموش کنم
دوستت دارم همان قدر که نمیگویم ! همان قدر که نمیدانی ! همان قدر که نمی آیی
سال ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی می کند...
برای مردم زندگی نکن! تباه می شوی . غمگین ترین آدم ها کسانی هستند که برداشت دیگران برایشان زیادی مهم است.